#مناجات_با_خدا
#حاج_محمود_کریمی
خدایا گر ، بنده ای بدکارم
شوق رحمت دارم
اشک غم می بارم ، بی قرارم
سلاح من ، چشمان ترم
من به پشت درم
جان مولا وا کن
جان مولا وا کن
جان مولا وا کن ، بی قرارم …
آخه مگه تو چه گناهی کردی انقد گریه می کنی مگه تو چقد سن داری؟ تو میفهمی گناه چیه داری گریه می کنی؟ ازش بپرسی میگه من برا مادرم گریه می کنم ...
آنقدر در میزنم
تا که بگشایی
جای آخر آمده
عبدِ هر جایی
ای خدا ، ای خدا
پشت در تاریک و من
واهمه دارم
من امانت نامه از فاطمه دارم
مناجاتی ها کجا نشستن ؟
از زبون امام حسن ...
بیا زینبم تا ببینم رویت
تا ببویم مویت
میرسد از بویت ، بوی زهرا ...
بیا پیغامت را ببرم
راهیِ سفرم ، دیده بر دارم
تا که آید یارم شوق رفتن دارم ،
سویِ زهرا ...
رنگِ زرد و خون دل
از دلم حاکیست
مَرهمِ زخمِ دلم
چادرِ خاکیست
خواهرم ، خواهرم
روزِ قتلِ من ولی
روزِ دیگر بود
آن دمی که مادرم
پشتِ آن در بود ...
.