( علیه السلام ) از سن کودکی شده غم آشنای من بادِ خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من ... خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم ، عجیب نیست مانند من امام غریبی ، غریب نیست گریه کنید اهل مَنا در عزای من ... ( چرا اهل منا ؟ چون حضرت وصیت کرد به امام صادق علیه السلام ، فرمود : تا ده سال در سرزمین منا ، وقتی حاجی ها میان و دور هم جمع میشن ، برای من عزا بگیرید ، برای من روضه بخونید .. ) اهل زمانه غُصه به قلبم رسانده اند بر روح و جانِ من غم و غربت چشانده اند من را به رویِ مَرکبِ سمّی نشانده اند ( زین مَرکب رو سم آلود کردند ، حضرت رو سوار کردند ، وقتی از مرکب پیاده شد ، پاهای مبارکشون وَرم کرده بود ، دیگه نمیتونست راه بره ... ) اهل زمانه غُصه به قلبم رسانده اند بر روح و جانِ من غم و غربت چشانده اند من را به رویِ مَرکبِ سمّی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب وَرم کرده پای من ... ( آی اون هایی که میخواهید برای مصیبت های امام باقر گریه کنید ) از کودکی رسیده به من چهره ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود ، پَرِ عمه زینبم یاد لباس شعله ور عمه زینبم فریاد می کِشد جگر مبتلای من .. ( تو بیابون ها میدویدم من ، وقتی خیمه ها رو آتش زده بودند ، یکی یکی بچه ها رو جمع میکرد ، اگه میخواستند بچه هارو تازیانه بزنند ، خودش رو سپر بچه ها میکرد ، میفرمود بچه ها رو نزنید ، زینب رو بزنید ...) یاد غروبِ کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگیِ جدِ اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من ... شاعر :