...صبح شور آفرين ميلادت لحظه‌‌ها چون فرشتگان شادند چار تن بانوي بهشتی هم گل فشاندند و دل ز كف دادند داد فرمان، خدا به پيغمبر كه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر» مثل «حوا» شميم جنت را «مريم» آن جا به يك اشاره گرفت بوسه بر خاک پايت «آسيه» زد دامنت را به شوق، «ساره» گرفت جز تو اي معنی «كلام الله» كيست شايستۀ «سلام الله»؟ ای وجودی كه در كمال شهود، هستی‌ات نورِ عالمِ غيب است نام پاک تو بی‌وضو بردن نزد اصحابِ معرفت، عيب است با علي نُه بهار پيوستی دَرِ خواهش به روی خود بستی به خدا، خانۀ گِلين تو را اشتياق حبيب، پُر كرده ست عطر ناب «لِيُذهِبَ عَنكُم» بوي«امَّن يُجيب» پُر كرده ست حلقه زد گرد چهره‌ات چون ماه هالۀ «اِنَّما يُريدُ الله» لطف سرشارت، اي عصارۀ وحي خستگان را به مهر، تسكين داد تا سه شب، قوت خويش را هر شب به يتيم و اسير و مسكين داد در شگفت از تو قدسيان ماندند سورۀ نور و هل اتي خواندند چه كسي مي‌بَرد گمان كه خدا به كنيز تو رتبه كم داد؟ فضه شد ميهمان مائده‌ای كه خدا پيش از اين به مريم داد می‌توان با محبت تو رسيد به رهايی به روشنی به اميد نيمه شب‌ها كه در دل محراب ذكر آيات نور داشته‌ای اي نمازت نهايت معراج! عرش را پشت سر گذاشته‌ای باغ سجاده غرق عطر تو بود همه آفاق، زير چتر تو بود صلح سبز «حسن» كه جاری شد چشمه در چشمه از پيامت بود نهضت سرخ روز عاشورا شعله در شعله از قيامت بود خطبه را زينب از تو چون آموخت سخنش ريشه ستم را سوخت ای دلت در كمال بی‌رنگی از همه كائنات، رنگين تر! بود بار امانت از اول روی دوشت ز كوه، سنگين تر تو منزّه‌ترينِ زن‌هایی بر بلنداي نور، تنهايی با همان دست عافيت پرور كه پرستاری پدر كردی، از امام زمان خود، ياری در هياهوی پشت در كردی سرمه ديده، خاک پايت باد همه هستی‌ام فدايت باد...