. یا لطیف اللهم رَبَّ شَهْرِ رَمَضان چشم ، پیدا نکند مقصد ناپیدا را با غمِ در‌به‌دری صبح کنم شب‌ها را خسته‌ام..،بس که دواندند مرا سوی گناه نا نمانده است که با خود بکشانم پا را معصیت؛ ریشه‌ی ایمان مرا از جا کَند کُشت در باغچه‌ی زرد دلم تقوا را نَفْس، با حَربه‌ی دنیاطلبی گولم زد آه! آفت بزند عافیت دنیا را بال پرواز مرا دوستِ بد طینَت چید جز تو با هر که پریدیم ، زمین زد ما را خَلق بر گریه‌ی بی‌کس‌شدنم می خندد هیچکس درک نمی کرد منِ تنها را عرقِ شرم مرا اشک حسابش کردی... آبِ رو جمع کند آبِروی رسوا را می شود گوش مرا مثل مُعَلِّم بکشی! کاش تنبیه کنی کودکِ بی پروا را هفت‌پشتم درِ این خانه گدایی کردند به کسی غیرِ خودم قول نده این جا را! تا دلم سوخت ، مرا فاطمه دلداری داد لمس کرده است دلم مادریِ زهرا را رزقِ افطار من از باغِ حسن می آید نخل اربابِ کَرَم داده به من خرما را حُکم رفعِ عطشم بوسه به انگور علی‌ست مستِ حیدر فقط اینگونه دهد فتوا را خبر مرگ مرا بین نجف پخش کنید دم آخر برسانید فقط بابا را کامِ من تلخ شده ، طعم خوشم کرببلاست بچشانید به من مزّه ی این حلوا را مثل عابس بغلم می کند و می بوسد... بارها دیده ام این خواب خوش ، این رؤیا را ▪️ ▪️ کشمکش بود سرِ پیرهنش در گودال مادرش آمده تا ختم کند دعوا را شیشه‌ی عطر خدا زیرِ سُم مرکب رفت... بوی سیب است که پُر کرده همه صحرا را ✍ .