چنان کوهیم اما کوه هم از غصه ات آب است چنان آهیم آهی که میان سینه بی تاب است پس از عباس ما تشنه نماندیم ای حسین من حرم از ناسزا و طعنه و آزار سیراب است به اشک خواهرت زنهای کوفه خوب خندیدند گمانم میهمان آزاری اینجا جزء آداب است من و طفلان همه غمخوار یکدیگر شدیم اما چه سازد مادری که کودکش بر نیزه ها خواب است خلاصه هر چه با ما شد خودت از روی نی دیدی گذر کردم ز شهری که علی کشتن در آن باب است