. سلام الله علیها ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ "زبانحال جناب بشیر با حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها" گفتم از چهار تا قرص قمرت / گفتی از حسین بگو گفتم از چهار تا یاس پرپرت / گفتی از حسین بگو وقتی گفتم از غم هر پسرت / گفتی از حسین بگو ((پس با اجازه بی‌بی)) حسینت و تنها دیدن از بعد علقمه بهش می‌خندیدن دور حسین اومدن و ... تیر سه شعبه توی قلبش زدن و ... خم شده بود رو ذوالجناح با نیزه سجده بُردنش توو قتلگاه رو خاکا بی یار و غریب اُفتاده بود شَیبُ‌الخَضیبْ خدُّالتَّریب ۲ آجرکِ‌الله یا اُم‌َالبنین ‌۳ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ گفتم از عباس و مشک و اضطراب / گفتی از حسین بگو گفتم از تشنه لبیش کنار آب / گفتی از حسین بگو گفتم از شرمندگیش پیش رباب / گفتی از حسین بگو ((پس با اجازه بی‌بی)) تنهایی گیر آوردنش با زور نیزه ته گودال بُردنش پیِ اذیتش بودن زنده بود و توو فکر غارتش بودن سواره زد ؛ پیاده زد حرمله تیر آخر و ایستاده زد آخ! پیرمردا اومدن نشستن و عصا به پیکرش زدن ۲ ** مادر! بسه یا باز بگم؟ کار و تموم کردن و ریختن توو حرم میون اون شعله و دود توو خیمه‌ها قحطی معجر شده بود ۲ آجرکِ‌الله یا اُم‌َالبنین ‌۳ . 👇