🎙
#مهدی_رعنایی
#⃣
#متن_کامل_روضه
#⃣
#حضرت_زهرا
خداحافظ ای کوچه های مدینه
خدا حافظ ای زخم بازو و سینه
خداحافظ ای گریه های شبانه
خداحافظ ای ضربه ی تازیانه
خداحافظ ای سرو از غم خمیده
خداحافظ ای امید دل، نور دیده
خداحافظ و وعده ی ما به گودال
کنار تنی پاره و سر بریده
زآنچه آن بدترین مردم کرد
صورت مادرم تورم کرد
آنقدر ضربه سخت و کاری بود
مادرم راه خانه را گم کرد...
زهرای من! قلندر خوبی نبوده ام
من را ببخش؛ شوهر خوبی نبوده ام
با درد ِ دنده های ِ شکسته جدال کن
تقصیرِ دستِ بسته ی من شد حلال کن
دلگرمی علی! چقدر زود می روی!؟
نه سال شد فقط، به نظر زود می روی!
بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد
فریاد مرتضی که به جایی نمی رسد
زهرا بمان و چهره ی غم را عبوس کن
زهرا بمان و زینب مان را عروس کن
غصه به کار دل گره ی کور می زند
خیلی دلم برای حسن شور می زند
زهرا نرو، که بغض بدی در گلوی توست
دامادی حسین و حسن آرزوی توست
حالا که اعتنا به قسم ها نمی کنی
فکر حسین تشنه لبت را نمی کنی!؟
دیدی که رنگ از رخ مهتاب می پرد
شبها حسین تشنه لب از خواب می پرد
در باغِ میوه های دلت، سیبِ نوبر است
این کربلایی از همه شان مادری تر است
*روزهای آخر صدا زد: زینب جان! مادر بیا یه پیراهن نیمه کارِ دارم، زینب نگاه کرد دید یه پارچه ی سفیده مادر داره پیراهن باهاش میدوزه، گفت: مادر! این چیه؟ گفت: زینبم! من کربلا نیستم برا حسینم مادری کنم، این پیرهن رو جای من تن حسین کن...*
حرف از سفر زدی و تبسم حرام شد
پیراهن حسین شنیدم تمام شد
باشد برو، قبول، علی بی پناه شد
باشد قرارِ بعدی مان قتلگاه شد
باشد برو که کرببلا گریه می کنیم
با هم کنار طشت طلا گریه می کنیم
*ای حسین...*