🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_شصت_وهشت
- تو کلاً دستور زبان فارسی رو عوضی کردی ها! جواب یه چیزهاییرو ای میگی که اصلاً ربطی نداره. شروین سلام، ای، شروین خوبی؟ ای. شروین مردی؟ ای تو چیز دیگه ای بلد نیستی؟
شروین کسل گفت:
- نمی دونم
-چه خبر؟ به این یکی نمی تونی بگی ای
شروین شانه ای بالا انداخت. سعید گفت:
- آها، یادم نبود این یکی هم هست
و بعد به تقلید از شروین شانه بالا انداخت. دستی به شانه اش زد.
- چند تاش غرق شده؟
-هیچی
-این هیچی یعنی همه چی
شروین رویش را برگرداند.
-خسته ام سعید، ول کن اصلاً حوصله ندارم ، نمی خوام راجع به چیزی حرف بزنم
-من چی؟ حرف نزنم؟
-فکر کنم اگه بگم بمیر راحت تره برات
-دیروز رفتم باشگاه. اگه بودی دعوات می شد. بابک طرفدار تو بود...
یکدفعه شروین نشست. سعید هم کنارش نشست.
-چی شد؟
شروین سرش را پائین آورد و با دست هایش گرفت.
-هیچی، تو برو ، منم می آم
-چیزی نمی خوای؟
-نه
-مطمئنی؟
-آره، گاهی اینجوری می شم. باید تنها باشم
سعید رفت. چند بار نگاهی به عقب انداخت ... شروین دستی روی شانه اش احساس کرد.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
••
@asheghaneh_halal ••
🍃🍒