💌
⏝
֢ ֢
#عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوهشتادوشش
+:باشه..
دوباره قاشق را بالا میآورم.
:_نمیدونست نمیخوای برگردی خونه ات...
باز هم...
نفسم در سینه حبس میشود..
بس است مانی، بفهم مرا...
قاشق را درون بشقاب میگذارم، یک بار خالی اش میکنم و دوباره پر...
گلویم را صاف میکنم
+:خب!
این یعنی بس است، مانی جان بس است...
یعنی ادامه نده، یعنی کافیستـــ
َپُرم از فکر و خیال..تو بیشترش نکن
یعنی من ....
مشغول خوردن میشوم اما انگار مانی دست بردار نیست
:_خیلی نگرانت بود... خیلی...
قاشق با صدای بلندی داخل بشقابم میافتد.
سرم را بالا میآورم،نگاه آتشینم را به صورتش میدوزم، مانی بیتفاوت نگاهم میکند.
سعی میکنم خشم صدایم ملموس نباشد
+:به نیکی چه ارتباطی داره که نگران من بشه؟
مانی سوالم را نشنیده میگیرد و بیتوجه میگوید
:_نمیدونست قرار نیست دیگه برگردی خونه ات...
نه،مانی قصد کرده امروز تحریکم کند..
نمیخواهم جلوی برادر کوچکم ناخواسته به ضعفم اقرار کنم..
بنابراین بی توجه به او قصد برداشتن قاشقم را میکنم.
نمیدانم مانی از این سوال و جواب ها،چه نیتی دارد....
هرچه که هست مرا زیر منگنه ی نگاه نافذ مانی میگذارد..
دوباره صدایش سوهان روحم میشود
:_ طفل معصوم فکر میکرد باهاش قهری... این غذارم احتمال به قصد آشتی کنون فرستاده .
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم:
#فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒
Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝