عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_اول ♡﷽♡ همیشه قدم زدن در خیابان شلوغ منتهے به بیمارستان را دوست داشت! ای
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ من برم به نرگس‌های دوست داشتنیم برسم که این دکتر فرنگے برای ما نه نون میشه نه آب گناه غیبتـشم الکے دامن گیرمون میشه! + برو باباجان ممنون که هر روز سر به این پیرمرد میزنی برو نرگس‌ها توگلدون گوشه اتاقمن... - بازم ممنون خداحافظ👋 نرگس به دست وارد بیمارستان شد و با پرسنل سلام علیڪے کرد و مستقیم به سمت پذیرش رفت مریم و نسرین را مثل همیشه در حال حرف زدن دید - سلام بچه ها.. اوووف چه خبره اینجا کے قرار بیاد مگه؟ هر دو سلامے دادند و مریم با ذوق خاصی گفت: بابا دوساعت دیگه میاد جلسه معارفه و هیچے نشده یه کنفرانس پزشڪے داره... وای آیه نمیدونے ڪه چقدر باحاله سر صبحے دکتر تقوایے داشت با دکتر حمیدی داشت در مورد برنامه هاش حرف میزد تو این سه ماه به اندازه یه سال برنامه ریختـه!! نسرین در تایید حرف مریم گفت:آره بابا نصف کار بیمارستانو برای این ڪنار گذاشتن!! آیه خنده‌ای کرد و گفت: پس این سالن میڪ آپ واسه اینه ڪه حضرتشان دوساعت دیگه داره میاد... خدایے موجودات عجیبے هستید نسرین هم ڪه از حرف آیه به خنده افتاده بود گفت:بدبخت اینا آینده نگرن مثل تونیستن ڪه نشستے میگے خودش میاد!! جوینده یابنده است نه اونے ڪه تو اندرونے چشم به راهه همانطور ڪه به سمت اتاق تعویض لباس میرفت گفت:برعڪس شما، من وجدان دارم نمیخوام با یه ڪرم پودر صدتومنے و رژلب بیست تومنی یه جوون آینده دارو بد بخت کنم! اونے ڪه واسه اینا بیاد همون بهتر که بره با لوازم آرایشم ازدواج ڪنه!! واالاا نسرین و مریم همیشه پیش خودشان اعتراف میکردند عاشق استدلالهاے طنزگـونه و در عین حال منطقے آیه بودند . نرگس‌ها را در گلدان مخصوصش گذاشت وچشمڪے به آن زندگے دسته شده و به گلدان تکیه زده زد به سمت کمد مخصوصش رفت و لباس‌هایش را با لباس فرمش عوض کرد بعد از مرتب کردن مقنعه اش لبخندی به خود درآیینه زد و آرام تکرار کرد: من نیازی به بتونه کاری مثل اونایی که اون بیرونن ندارم...الکی مثلا بےعیب ترین صورت دنیا رو دارم... و بعد بلند خندید! اگر کسی آیه را خوب نمیشناخت فکر میکرد او از سلامت کافے روانے برخوردار نیست! اما فرق آیه با آدمهای اطرافش این بود که زیادی با خودش آشتے بود.. به نظرش این عیب نبود آدم گاهے با خودش شوخےکند با خودش درد و دل کند اینها نشان تنهایے نبود معتقد بود وقتے رازی را به خودش میگوید نفر سوم آگاه این راز دونفره بین خودش و خودش خدای خودشان بود و چه ڪسے بهتر از او؟!💕 بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃