🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وچهل_وچهار
- هرچقدر هم که بزرگ بشم باز برای اون بچه ام! نمی تونی حس پدرانه اونو ازش بگیری حتی اگر غلط باشه
- حداقل اینقدر تحویلش نمی گرفتی
شاهرخ که از عصبانیت شروین خنده اش گرفته بود گفت:
- حتی اگر همه باورها رو کنار بذارم و کاری به هیچ اعتقادی نداشته باشم، حداقل به خاطر زحمت هائی که برام کشیده باید احترامش رو نگه دارم. اون وقتی برای من زحمت کشید که من آسیب پذیرترین حالت رو داشتم. حالا اون پیره و آسیب پذیر. فکر می کنم جاهامون عوض شده. میدونی چند بار لباسش رو خیس کردم؟ چند بار به حرفش گوش ندادم؟ چند بار عصبانیش کردم ؟ اما همه اونها باعث نشد مهر پدریش رو از من برداره. صبورانه همه چیز رو تحمل کرد. حالا من بخوام به خاطر اشتباهاتش براش شاخ و شونه بکشم؟
- اما اون موقع تو بچه بودی
- آدمها وقتی پیر میشن درست مثل بچه ها زودرنج و نق نقو میشن. خیلی باهم فرق ندارن
شروین فرمان را چرخاند:
- اما اون تو رو از ارث محروم کرد
- اون پول مال خودشه! می تونه هر کار دلش می خواد.بکنه، ازش طلب ندارم که!در ثانی شاید منو از ارث محروم کرده باشه اما هیچ وقت منو از فرزندی خودش کنار نذاشته. به خیال خودش می خواد منو ادب کنه
- اگر اینقدر دوسش داری پس چرا نموندی باهاش ناهار بخوری؟ خودت هم میدونی که چقدر دلش می خواست
شاهرخ گفت:
- منم خیلی دلم می خواست
بعد مکثی کرد آهی کشید و ادامه داد:
-من کار خونه بابام رو دیدم. حساب کتاباش رو میدونم. اکثر وقتها پول نزول می کنه. پولی که تو اون خونه است خوردن نداره
این را گفت و ساکت شد. شروین زیر چشمی نگاهش کرد و چون می دانست که ناراحت است چیزی نگفت.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
••
@asheghaneh_halal ••
🍃🍒