[•
#عشقینه💍 •]
#ٺـاپـروانگے↯
#قسمت_اول🦋🌱
دلشوره داشت.نگاهش مدام از روی ساعت مچی به سمت ساعت دیواری در حرکت بود .
انگار به همزمان بودنشان شک کرده باشد!
ارشیا ،دیر کرده بود ...
یاعلی گفت و از صندلی پرسرو صدا کنده شد،نگاه خسته اش روی صندلی رنگ و رو رفته ی آنتیک کش آمد، سنگین شده بود انگار،یا نه صندلیه مورد علاقه ی عرشیا زیادی پیر و فرتوت بود که اینچنین ناله می کرد.
لبش به کجخندی کش آمد،چه شباهت غمناکی داشتند باهم!
کلافه نفس عمیقی کشید و به سمت پنجره رفت.
آسمان ابری بیشتر نگرانش کرد.همزمان با چکیدن قطره های باران قطره اشک او هم بیرون جهید و نگاهش به عابرین گنگ کوچه خیره ماند.
چشمش خورد به دختر کوچکی که لی لی کنان عرض کوچه را طی می کرد
نفس عمیقی کشید و فکر کرد که "خدا عالمه چه بلایی سر یه بار مصرف غذایی که تو دستته اومده خانوم کوچولو.."
یاد خودش افتاد وقتی ده یازده ساله بود و پای ثابت نذری های هیئت عمو مصطفی...تمام غذاهای نذری یک طرف و قیمه ی امام حسین هم یک طرف.هنوز هم عطر و بوی عجیبش را در شامه اش حفظ کرده داشت...دستش مشت شد و پلک فشرد "آخ که یکهو چقدر هوس کرده بود"
وزوز گوشی که بلند شد بالاجبار دل کند از خاطرات...دیدن تصویر لبخند خواهرش آرامشی عجیب تزریق کرد به حس و حالش.می خواست صفحه را لمس کند که صدای تک بوق ماشین ارشیا را شنید.
خودش را پشت در رساند و منتظر ماند.گوشی همینطور خاموش و روشن می شد.قدم های او را حتی از دور هم می توانست بشمرد.
درست با آخرین شماره،ایستاد.از پشت شیشه های رنگی هیبت مردانه اش مشخص شد ...و چند لحظه بعد مقابل هم ایستاده بودند.
یکی دلخور و دیگری بی تفاوت ...مثل همیشه!
نگاهی ممتد و سکوتی عمیق در مقابل سلام گرمی که داده بود گرفت!
سنگینی کت چرم را روی دستش حس کرد و هوای ریه اش پر شد از عطر گس و بوی تند چرم اصل ... ترکیب خوبی بود!
نفسش را فوت کرد بیرون،ارشیا هنوز بعد از این همه سال نفهمیده بود که مراسم استقبال هر روزه فقط پرت کردن کیف و کت نیست!؟
شرشر آب سرویس بهداشتی به خود آوردش ... آه عمیقی کشید ،نم اشک تازه به چشم آمده اش را با سر آستین پاک کرد و به سمت تنها سنگرش رفت.
راستی اگر این آشپزخانه دوست داشتنی را نداشت،کجا غرق می شد؟!
حالا که او آمده بود ،هر چند پر از غرور و سردی،اما خوب تر بود .
توی شیشه بخار گرفته ی فر،خودش را دید ... این خط های روی پیشانی ،موج شیشه بود یا رد این سال های پر از بغض؟!
•
•
ادامھ دارد...😉💕
•
•
نـویسندھ:
الهـام تیمورے
#مذهبےهاعاشقترنـد😎🖐
🚫⇜
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌸
🌿
🍃
@asheghaneh_halal
💐🍃🌿🌸🍃🌼