❢💞❢
❢
#عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《
#توبه_نصوح 》
[
#قسمت_بیست_وسوم ]
عروسی افشین در نوع خودش به بهترین شکل برگزار شد. لحظه ی خداحافظی کلید ویلا را توی جیبش گذاشتم و کنار گردنش را بوسه ای زدم و زودتر از تالار بیرون آمدم. افشین با همراهم تماس گرفت و شاکی از اینکه مثل یک مهمان غریبه در جشن اش شرکت کرده ام، از سپردن ویلا به او و النا خیلی تشکر کرد و برای مدتی طولانی که شاید به واسطه ی ویلای من که اجاره بها را از خرجشان کاست، خداحافظی کرد و با آرزوی دیدن من در لباس دامادی تماس را قطع کرد. با پوزخند به خودم و زندگی ام مسیر شهر را پیش گرفتم و از جاده فرعی تالار عروسی روی اتوبان آمدم. نمی دانم چرا نتوانستم محیط خانوادگی و متفاوت از پارتی های مجردی جشن افشین را تحمل کنم. چه بر سر خلق و خو و رفتارم آمده بود؟ چرا قرار نداشتم؟ قربان صدقه های پدر و مادر افشین را که به گرد پسر و عروسشان می آمدند و نثارشان می کردند قند توی دلم آب می کرد. شادی و پایکوبی خواهر های افشین به دور عروس و داماد سر ذوقم می آورد اما... چرا جمع خانوادگی را نمی توانستم تحمل کنم؟ خودم را حسابی آماده کرده بودم برای مراسم افشین. با خودم می گفتم بعد از مامان و بابا و مادربزرگ، شاید با شرکت در جشن عروسی افشین باز هم بتوانم مفهوم خانواده را ببینم و درک کنم. دورهمی های سالم و آدم های متنوع و باشرف را ببینم و بی دغدغه برای چند ساعت خوش بگذرانم. اما آشوبی به دلم افتاد که قرار را از وجودم گرفت. ( _چته؟ نکنه حسودیت شد؟) صدای درونم آزارم می داد. یعنی واقعا به افشین، تنها رفیقم، به شب عروسی و خوشبختی اش حسادت می کردم که تحمل نداشتم بمانم و ببینم و لذت ببرم؟ نه... این حسادت نبود. من افشین را با تمام وجودم دوست داشتم. برادرم نبود اما تنها رفیقم و همدم تنهایی هایم که بود. نه... حسادت نبود اما حسرت... بله حسرت بود. حسرت نداشتن ها... نبودن ها... حسرت سالهای تنهایی...
پشیمان بودم از اینکه مثل بچه ها، نسنجیده جشن را ترک کردم و دیگر روی بازگشتن را نداشتم. تا نیمه های شب در خیابان های خلوت و سوت و کور شهر با ماشینم دور زدم و خسته به آپارتمانم رفتم. به ساعت نگاهی انداختم ساعت به وقت نماز و شیدایی دختر کوچه پشتی. هه... بدون اینکه لباس هایم را درآورم به بالکن رفتم. چند دقیقه منتظر ماندم. نیم ساعت. یک ساعت. نیامد. خسته به حمام رفتم. چقدر عجیب شدی حسام...
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal