•𓆩⚜𓆪• . . •• •• دارم میبینم با پاهای تاول زده پیاده مهمونم از راه دور اومده دلا قطره قطره راهی دریا شده بیا... که زینبم داره میاد به کربلا میاد... یه کاروان خسته از شام بلا میان... فرشته ها به خونه ی خون خدا .. آغوش من بازه برای زوارم به راهتون چشمِ من و علمدارم ... خودم... مسافرای عاشقُ صدا زدم خودم... دارم کنارتون میام قدم قدم خودم... دل شما رو میبرم به اون حرم دوای درداتون غبار این راهه به راهتون چشمِ شهید شیش ماهه ... تویی که اینجایی به دعوت خواهرم خودم همراهت تا قیامت و محشرم بهشتی هستی با شفاعت مادرم بهشت... همش یه گوشه ای از این ضیافته بهشت... خودش تو آرزوی این زیارته بهشت... یه جلوه از شکوه این قیامته یار منه هر کی بیاد در خونه م منم دلم تنگه برای مهمونم ... دلای دریایی میون این جاده ها میان دریا دریا تو جمع دلداده ها اسیر این راهن تموم آزاده ها میام... میون موکبا کنار زائرا میام... خودم کنار تک تک مسافرا میام... برای آب و دونه ی کبوترا اجر قدمهاتون با مادرم زهرا جای شما خالی غروب عاشورا... من عاشق این نوحه بودم و تا تموم نشد متوجه نگاه متعجب ژانت و کتایون به گریه هام نشدم ناچار زیر لب "ببخشید بچه ها" یی گفتم و بلند شدم و پناه بردم به اتاق و خلوت خودم... قسمت اول رمان ضحی👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•