عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #رمان_ضحی #قسمت_دویست‌وبیست‌وشش با صدای اذان از خواب بیدار شدم و برای گر
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• لبخندی زد: ممنون که بهم روحیه میدی کتایون که دیشب بیشتر حالمو گرفت! بس که غر زد تا فهمید چی شده _اشکالی نداره از دستش دلخور نشو اونم نگرانته خیلی زیاد فقط یکم عجیب ابرازش میکنه! ولی کتایون خیلی دوستت داره ژانت لبخندی زد: میدونم تو خیلی خوبی ضحی همیشه توی هر شرایطی بجای پر و بال دادن به مشکلات مثبت ترین چیزها رو میبینی و به دیگران نشون میدی با لبخند و برای بار چندم گفتم: زاویه دید...خیلی مهمه خب حالا برو تسویه کن و بیا به نظرم فعلا یه هفته استراحت کن بعدش میگردیم دنبال یه کار خوب خوبه؟! لبخندی زد: استراحت! من الان نهایتا برای یک هفته زندگی پس انداز دارم یعنی میگی اونم خرج کنم و بعد برم بگردم دنبال کار؟ تو که میدونی اینجا چقدر هزینه ها بالاست _معلومه که میدونم تو فکر کردی من از خانواده م پولی میگیرم؟! من از حقوق کوچولوی خودم تو آزمایشگاه و پول ترجمه پروژه های دیگران خرج زندگیم رو میدم دستم تو خرجه رفیق! _واقعا؟! _بله واقعا اصلا نگران نباش کار بالاخره پیدا میشه اگرم یکم طول بکشه فعلا از پس انداز من خرج میکنیم و بعدا ازت میگیرم _اتفاقا امروز کتی گفت اگر پول نیاز داشتی بگو ولی من هیچ وقت دلم نخواسته از کتی پول بگیرم با خودم میگم اگر از اون پول بگیرم ممکنه فکر کنه رفاقتم باهاش بخاطر پولشه و آویزونش شدم _این چه حرفیه انقد به خودت سخت نگیر رفیقیم دیگه _من از ده سالگی رو پای خودم وایسادم ضحی به کار کردن و کم خرج کردن عادت دارم قسمت اول رمان ضحی👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•