عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوهشتادوسه :_باشه... نه نگران نباشین میرسه دستتون....
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . داخل بشقابم،پلو و خورشت میریزم و ظرف را مقابلم میگذارم. گرسنگی،امان فکر کردن را از من گرفته...به علاوه رنگ و لعاب و رایحه ی خوش غذا،طاقتم را طاق کرده... هرچقدر معده ام خالی است،برعکس ذهنم پر است از فکر و خیال... قاشق اول را پر میکنم و داخل دهانم میبرم.. دست پخت مادرم نیست.... مهم نیست،هرکس که پخته دستش درد نکند... خوشمزه است... غذای جویده شده را میبلعم. مانی تماس را قطع میکند و به طرفم برمیگردد. :_سلام با سر جوابش را میدهم. چنگالم را در ظرف سالاد فرو میکنم و با چشم هایم به قابلمه اشاره میکنم +:بریزم برات؟ مانی قابلمه را به سمت خودش میکشد _نه تو خیلی گشنه ای بخور،خودم ميریزم. نگاهم را از صورتش میگیرم.. مایل به صحبت نیستم؛حتی چند کلمه که عطش کنجکاوی ام،را سیراب کند. نمیخواهم اصلا سر صحبت را باز کنم. از صبح که به او گفتم میخواهم از نیکی دوری کنم،چند باری خواسته سر صحبت را باز کند،اما نگذاشته ام. واقعیت همین است،میخواهم تمام کنم این وابستگی بچه گانه را... مانی بی هیچ حرفی مشغول خوردن میشود.. نمیخواهم حرف بزنم،اما نمیشود.. نمیتوانم... دوست دارم بفهمم،حداقل حال نیکی را... به سختی جلوی زبانم را میگیرم.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝