#لحظه_های_ناب_شهدائی
#متن_خاطره
همراه عده ای دور هم نشسته بودیم. مهدی هم بین ما بود. هر کس آرزویش را میگفت. یکی میگفت من اول دوست دارم زخمی شوم بعد شهید، دیگری می گفت نه، من دوست دارم درجا شهید شوم. آن یکی می گفت من خیلی دوست دارم اسیر شوم تا سختی اسارت اهل بیت امام حسین علیه السلام را بچشم.خلاصه هر کس چیزی می گفت و صحبتی در این زمینه می کرد؛ تا رسید به مهدی. منتظر بودیم ببینیم او چطور دوست دارد شهید شود و یا اصلا دوست دارد شهید بشود یا نه. چیزی که مهدی گفت، همه را برانگیخت و ما تازه فهمیدیم اخلاق و برای خدا بودن یعنی چه. مهدی گفت: (( من آن چیزی را می خواهم و به آن راضی هستم که خدا دوست دارد و به آن راضی است.))
شهید مهدی زین الدین
💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇
💠
Eitaa.com/Cybertakab