~حیدࢪیون🍃
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> #part126 با حرف بابا فکرم رفت پیش مصطفی من واقعا عاشق این پ
♡﷽♡ ❣تاریکے شب❣ <فصل دوم> -اه کی تماس گرفت؟ + تقریباً ۴ بعد از ظهر بود - خوب باشه تو واتساپ باهاش صحبت می کنم باشه ای گفتم و به اتاقم برگشتم هفته بعدی این امتحان تموم بشه من هم آزاد می شم و حتما به یک کلاس سرگرم کننده ایی میرم که سرم آروم بشه دوباره جزوه های سلاله رو مرور کردم تا حداقل چیزی به ذهنم بره /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\ \/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ از زبان مصطفے 💓 به گفته بچه ها امشب هیئت بود منم مرخص شدم و الان تو اتاق خودمم که حس آرامش رو بهم داده ، در کمد را باز کردم و انگشتری که بهم رسیده بود و نگاه کردم و بوسه ایی بهش زدم و توی انگشتم انداختم هی خداکی میشه برای خواستگاری زهره خانوم اینو رو تو دستم بندازم؟ امشب ان شالله رضا باشه منم بهش بگم به حاج ولی بگه برام استخاره بگیره ، قرار شد علی بیا دنبالم امشب هر دو باهم بریم هیئت، خدا را شکر که حداقل با عصا میتونم راه برم وگرنه حتما حوصلم سر میرفت امروز عمه اینا همه آمده بودند به دیدنم ،انگشتر همچنان تو دستم بود با عصا به سمت آشپزخونه رفتم که مامان بوی خوبی رو توی خونه راه انداخته بود میخواستم بابا که الان نیست حرفم رو با مامان بزنم + خسته نباشید مامان گلم - اه مصطفی مواظب باش پات ضرب میبینه + فدای سرت می خوای بزنمش به دیوار😉 - نه نمیخواد دوباره دیوونه بازی دربیاری بدبختم کنی یه بچه بیشتر ندارم که ، نه حرفمو گوش میده داماد بشه + چرا حرفاتو گوش نمیدم حالا می خوام داماد بشم - برو خودتو مسخره کن + نه چرا مسخره غلط بکنم شما را مسخره کنم، به جون خودم راست میگم - خوب میخوای داماد بشی من دختر انتخاب می کنم بگو چشم + چشم مامان اگه من دختر انتخاب کنم شما قبول می کنی؟ روش و کرد سمت من و لبخندی زد نگاهی بهم کرد - جان من مصطفی؟ ○•○•○•○•○•○○•○•○•○○•○•○•○• 🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹 🌹🌹 اولین اثر از👇 به قلم: (علیجانپور) ❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌ پرش به اولین پارت👇 https://eitaa.com/Banoyi_dameshgh/23 حیدریون👇 https://eitaa.com/joinchat/406388870C3e2077ae10