♡﷽♡ 💓تاریکے شب💓 -زهره زهره پاشو دیگه ظهر شد بابا ،چشمام و باز کردم که با چهره اخموی ساره مواجه شدم. +چقدر اخمو سلام -سلام پاشو دیگه ظهر شد وقت کم داریم خونه رو تمیز کنیم وسایل جمع کنیم برای رفتن +واییییی ساره -چیه دختر باز چیشده +ساره من لباس نگرفتم که -چرا به مامانت اینا نگفتی دیشب برات بیارن انقدر داداشم داداشم میکنی میگفتی برات بیاره،از حرف زدنش خیلی خنده ام گرفت +خوب مثل وسایل شخصی مو که نمیتونم بدم تو اصلا به داداش بیچاره ی من چیکار داری -خوب حالا به مامان بگم باهم میریم ،اول پاشو صبحانتو بخور +چی هست حالا -گوجه و خیار نمک و فلفل زده با چای شیرین +اوه چقدر منتظرشم -آره بابا اونم منتظرته هردو حسابی خندیدیمو ،چقدر خوبه یه دختر عمه به این خوبی دارم خدایا شکرت ♡ +راستی عمه کو -به گفته خودش رفته یه خوراکی هایی برای توراهی مادو تا شکمو بخره و یه وسایلی هم برای بابا +آهان باز کی با هم بریم خونمون -میریم غصه نخور عجیجم +اوفف تو بدمون آوردی با این عجیجم عجیجمی که از لیسانسه ها یاد گرفتی -چرا به نظرم قشنگه +خوب اگه قشنگه ان شالله شوهرت بهت بگه -ان شالله +الهییی چه خجالتی ツ•••••••••• 🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌹🌹🌸🌸🌹🌹 🌸🌸🌹🌹 🌹🌹 اولین اثر از 👇 به قلم:(علیجانپور) ❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌