♡﷽♡
💓تاریکے شب💓
#part22
-زهره زهره پاشو دیگه ظهر شد بابا ،چشمام و باز کردم که با چهره اخموی ساره مواجه شدم.
+چقدر اخمو سلام
-سلام پاشو دیگه ظهر شد وقت کم داریم خونه رو تمیز کنیم وسایل جمع کنیم برای رفتن
+واییییی ساره
-چیه دختر باز چیشده
+ساره من لباس نگرفتم که
-چرا به مامانت اینا نگفتی دیشب برات بیارن انقدر داداشم داداشم میکنی میگفتی برات بیاره،از حرف زدنش خیلی خنده ام گرفت
+خوب مثل وسایل شخصی مو که نمیتونم بدم تو اصلا به داداش بیچاره ی من چیکار داری
-خوب حالا به مامان بگم باهم میریم ،اول پاشو صبحانتو بخور
+چی هست حالا
-گوجه و خیار نمک و فلفل زده با چای شیرین
+اوه چقدر منتظرشم
-آره بابا اونم منتظرته
هردو حسابی خندیدیمو ،چقدر خوبه یه دختر عمه به این خوبی دارم خدایا شکرت ♡
+راستی عمه کو
-به گفته خودش رفته یه خوراکی هایی برای توراهی مادو تا شکمو بخره و یه وسایلی هم برای بابا
+آهان باز کی با هم بریم خونمون
-میریم غصه نخور عجیجم
+اوفف تو بدمون آوردی با این عجیجم عجیجمی که از لیسانسه ها یاد گرفتی
-چرا به نظرم قشنگه
+خوب اگه قشنگه ان شالله شوهرت بهت بگه
-ان شالله
+الهییی چه خجالتی ツ••••••••••
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹
اولین اثر از 👇
به قلم:
#بانوی_دمشق(علیجانپور)
❌کپی به هر نحو موجب پیگرد قانونی است❌