◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_نوزدهم 9⃣1⃣
.
پشتت را می ڪنی تابروی ڪ بازوات رامیگیرم...
یڪ لحظـــــه صدای جمعیت اطراف ماخاموش😦 میشود..
تمام نگاه هاسمت ما میچرخد وتوبهت زده برمیگردی ونگاهم می ڪنی
نگاهت سراسر سوال است ڪ
_ چرااین ڪاروڪردی!؟آبروم رفت!
دوستانت نزدیڪ می آیند وڪم ڪم پچ پچ بین طـــــلاب راه می افتد..
هنوز بازوات رامحڪم گرفته ام..
نگاهت میلرزد...ازاشڪ؟😢نمیدانم فقط یڪ لحظه سرت راپایین میندازی
دیگرڪار ازڪارگذشته چیزی را دیده اند ڪ نباید...!
لبهایت و پشت بندش صدایت میلرزد _ چیزی نیست!...خـــــاانوممه...
لبخند پیروزی روی لبهایم مینشیند.موفق شدم..!✌️😅
همـــــان پسر ڪ ب گمانم اسمش رضا بودجلو میپرد:
_ چی داداش؟زن؟ڪی گرفتی ما بی خبریم؟
ڪلافه سعی می ڪنی عادی بنظربیایی:
_ بعـــــدن شیرینیشو میدم...
یڪی میپراند:
_ اگه زنته چرا درمیری؟
عصبی دنبال صـــــدامیگردی وجواب میدهی:
_ چون حوزه حرمت داره..نمیتونم بچسبم ب خانومم!
این رامیگویی،مچ دستم رامحڪم دردست میگیری و بدنبـــــال خود می ڪشی..
جمـــــع راشڪاف میدهی وتقریبا ب حالت دو ازحوزه دور میشوی ومن هم بدنبالت...
نگاه های سنگین راخیره ب حالتمـــــان احساس می ڪنم...
ب ی ڪوچه میرسیم،می ایستی ومرا داخل آن هل میدهی و سمتم می آیی..
خشم ازنگاهت 😠میبارد میترسم وچندقدم ب عقب برمیدارم..
_ خوب شد!...راحت شدی؟...ممنون ازدسته گلت...البته این ن..!(ب دسته گلم اشاره می ڪنی) اونیومیگم ڪ آب دادی
_ مگه چی ڪارڪردم؟.
_ هیچی!...دنبالم نیا.تاهواتاریڪ نشده بروخونع!
ب تمسخرمیخندم!😏
_ هه مگه مهمه برات تو تاریڪی برم یان..؟
جا میخوری...توقـــــع این جواب رانداشتی..
_ ن مهم نیست...هیچ وقتم مهم نمیشع هیـــــچ وقت!
وب سرعت میدوی وازڪوچه خارج میشوی...
دوستت دارم وتمـــــام غرورم راخرج این رابطه می ڪنم..
چون این احساس فرق دارد..
بندی ست ڪ هرچ درآن بیشتر گره میخورم آزاد ترمیشوم..
فقـــــط نگرانم..
نڪند دیرشود..هشتادوپنـــــج روز مانده..
♻️
#ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@khamenei_shohada