، ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام و اهل بیت و نیز عصمت آنان بعد از پیامبر گرامی اسلام (ص) ثابت می شود. امیرمومنان علی (علیه السلام) در نهج البلاغه نیز به صراحت به وصیت پیامبر در مورد امامت اهل بیت اشاره می-نمایند. الف- هم اساس الدین و عماد الیقین….. و لهم خصائص حقّ الولایه و فیهم الوصیته و الوراثه الان اذ رجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله (نهج البلاغه، خطبه 2) “عترت پیامبر اساس دین و ستون های استوار یقین می باشند…. ویژگی های حق ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبر نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت به آنها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت و دوبار به جایگاهی که از آن دور مانده بود بازگردانده شد.” امام علی (علیه السلام) در این خطبه، ملاک خلافت اهل بیت را وصیت پیامبر می¬داند نه اتفاق و اقبال مردم. و نیز آنها را اساس دین می دانند. ب- فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه حتی یوم الناس هذا (نهج البلاغه، خطبه 6) “به خدا سوگند از روزی که پیامبر اکرم (ص) جان به جان آفرین تسلیم کرد، تا امروز حق مسلم من از من سلب شده است. ( و یا از حق خویش محروم مانده ام” حال سوال این است که این کدام حق مسلم است که از دوران رحلت پیامبر (ص) از او گرفته شده است؟ آیا این حقی است که با بیعت پدید می آید؟ یا حقی است که خدا از طریق پیامبر به وی داده است؟ احتمال نخست منتقی است، زیرا بیعتی صورت نگرفته بود، طبعاً شق دوم صحیح است. همچنین عصمت اهل بیت پیامبر گرامی اسلام (ص) با آیه تطهیر، حدیث ثقلین و حدیث سفینه به خوبی اثبات می-شود. زیرا اهل بیت پیامبر که خداوند آنها را از هر گونه رجس و پلیدی پاک نموده است و نیز اهل بیتی که پیروی از آنها مایه هدایت و عدم گمراهی می شود، طبعاً باید از خطا و اشتباه مصون باشند والا صحیح نیست که خداوند و پیامبر گرامی اسلام (ص) ما را دعوت کنند از کسانی پیروی کنیم که موجب گمراهی ما خواهند شد. بنابراین از این آیات و روایات معتبر هم امامت و پیشوایی حضرت علی (علیه السلام) و ائمه معصومین( علیهم السلام)و هم عصمت آنان ثابت می شود. در نتیجه آنها، جزء حقایق و اصول اسلام هستند که ایمان به آنها واجب می-باشد. این که جناب آقای دکتر سروش می گوید، امامت حضرت علی (علیه السلام) و عصمت اهل بیت جزء اصول دین نیست، بلکه بعدها توسط شیعه غالی اضافه شد به هیچ وجه صحیح نیست. و اگر پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت جزء اصول دین نیست پس چه چیزی جزء اصول دین است. 2.دکتر سروش می گوید: این که به امامان وحی می شده است و عصمت داشته اند….. اینها را راها کنید. اینها جزء تشیع نیست. اینها را شیعیان غالی اضافه کرده اند. در پاسخ ایشان می گوییم: شما که براساس مبانی فکری خود، بر آن هستید که به همه انسانها اعم از شعراء و عرفا وحی رسالی می شود. حال چگونه است که اگر شیعیان با توجه به عنایت خاص خداوند به اهل بیت معتقد شوند که خدا به آنها وحی (غیر رسالی) می کند، جزء اصول دین نیست، بلکه اضافه شده از طرف شیعیان غالی است؟ بر این اساس، جنابعالی جزء شیعیان غالی محسوب می شوید که معتقد به بسط تجربه نبوی هستید شما بر این باورید که خدا به همه انسان ها وحی می کند، زیرا باب تجلی خدا بسته نیست. اینک عین تعابیر جنابعالی: الف. “تجربه نبوی یا تجربه شبیه تجربه پیامبران،کاملاً قطع نمی شود و همیشه وجود دارد…… شخصی ممکن است بین خودش و خدا واجد احوالی شود و احساس کند که صاحب وظایفی است از ناحیه خداوند و دیگر وظیفه ندارد به فلان دین یا بهمان دین عمل کند…. اما تجربه پیامبرگونه البته جریان دارد، برای این که تجلیات خداوند تمامی ندارد. ما نمی توانیم بگوییم خدا و پیامبر اسلام تجلی کرد و پس از آن باب تجلی بسته شد. این تجلی دوام دارد، برای هر کس متناسب با ظرفیتش ادامه خواهد یافت. (سروش، اسلام، وحی و نبوت، مجله آفتاب، ش 15، ص 73)” دکتر سروش در جای دیگر می نویسد: ب- “چون وحی، تجربه دینی است، تجربه دینی درباره دیگر انسان ها نیز روی می دهد، پس تجارب دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دینی می افزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش می یابد، از این رو، تجربه های دینی عارفان، مکمل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است و در نتیجه دین خدا رفته رفته پخته تر می گردد. این بسط و گسترش نه در معرفت دینی، بلکه در خود دین و شریعت صورت می گیرد.( سروش، بسط تجربه نبوی، ص 28)” بنابر سخنان (دکتر سروش) می توان نتیجه گرفت که: 1.وحی از سنخ تجربه دینی است 2. تجربه دینی و یا وحی درباره دیگر انسان ها نیز روی می دهد3.تجربه نبوی و پیامبر گونه تداوم دارد، زیرا تجلیات خداوند تمامی ندارد و برای هر کس متناسب با ظرفیتش ادامه خواهد یافت4.وحی و یا تجربه دینی عارفان، مکمل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است و در نتیجه دین خدا رفته رفته پخته تر می گردد. حال از جناب آقای