*﷽* در مکتب شهادت در مدرسه عشق پای درس شهید قبل از شهادتش برای مرخصی به تهران آمده بود ، یکی از همان روزها تو آشپزخانه کنار من آمد و گفت : مادر دعا کن تا شهید شوم. بعد هم از قیامت و وقایع آن روز برایم خیلی صحبت کرد. از مقام شهید و درجات آن خیلی برایم حرف زد تا این که گفتم : علی جان تو را در راه حسین دادم ! ولم کن. بعد به لحن شوخی گفت : اگر به شهادت من راضی نیستی ، من به شهادت تو راضی هستم واز خدا می خواهم تا شهید بشوی. من گفتم : آخر اینجا تو تهران چه کسی می خواهد من را شهید کند؟ گفت : این منافقین پس چه کاره اند؟ خلاصه آنقدر گفت که نه تنها به شهادت او رضایت دادم بلکه خودم هم آمادگی شهادت پیدا کردم. 📘 : همپای ذالفقار ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin