*﷽* حاج قاسم آخرین غواص را از زیر قرآن رد کرد ، از کنار نهر آمد روی دیدگاه ایستاد و با چشم هایش بچه ها را بدرقه کرد. سکوت کرده بود چیزی نمی گفت. من پشت سر حاج قاسم ایستاده بودم و غواص ها را نگاه می کردم... همین که غواص ها به آب زدند ، بارانی که از بعد ظهر شروع شده بود شدت گرفت. اروند هم که از حضور بچه ها ذوق زده شده بود غوغایی به پا کرده بود ؛ موج بود و موج بود وموج.... سر غواص ها روی سطح آب مثل توپ های سیاهی تکان می خورد و امواج خروشان اروند به شدت آن ها را این طرف و آن طرف می کشید. حاج قاسم رو کرد به بچه های لشکر که روی دیدگاه ایستاده بودند و گفت : اینجا جمع نشین... متفرق شین. 📚 : حاج قاسم سلام ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin