همراه ما کشيده بود عقب ، بايد کمی استراحت می ‌کردیم و دوباره می ‌رفتم جلو . قوطی کنسرو را باز کردم و گرفتم طرف حاجی ، نگاهم کرد ! ، گفت ، شما بخورید ، من خوراکی دارم دستمالش را باز کرد ، نان و پنيری بود که چند روز قبل داده بودند..... سردار جاویدالاثر 📕 ستارگان خاکی « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin