🦋*﷽*🦋 دفترچه خاطرات همسر📝 آخرين بار كه به خانه ما آمد، سخنانش دلنشين‌تر از روزهاي قبل بود. يكي از حرف‌هايي كه آن روز زد و هنوز در گوش من است، اين بود: «وقتي اذان صبح مي‌شود، پس از اين‌كه وضو گرفتي، به طرف قبله بايست و بگو اي خدا! دستت را بر سر من بگذار و تا صبح فردا برندار!» با لحني كه بيشتر شوخي بود تا جدّي، پرسيدم: «فايده اين كار چيه؟» گفت: «اگر دست خدا روي سرمان باشد، شيطان هرگز نمي‌تواند فريب‌مان دهد!»  .