🕊 بسم رب الشهدا🕊 بچه‌ها بعد از نماز صبح زیارت عاشورا می‌خواندند. درهنگام خواندن زیارت این شهید لبخند می‌زده، بچه‌ها شکایت این شهید را به فرمانده می‌کنند و ایشان هم قول پیگیری می‌دهد. شب عملیات فرا می‌رسد و این شهید برای شرکت در عملیات لحظه شماری می‌کرده، فرمانده خطاب به او می‌گوید: شما درعملیات شرکت نمی‌کنی. شهید شروع به التماس کردن می‌کند و فرمانده می‌گوید به شرطی در عملیات شرکت می کنی که راز خنده در زیارت عاشورا را بگویی. با اصرار زیاد فرمانده شهید از وی قول می‌گیرد که تا زنده است این راز را فاش نکند سپس این گونه می‌گوید زمان زیارت آقا ابا عبدالله الحسین(ع) را کنار سنگر می‌بینم و ایشان جایگاه مرا به من نشان م‌ دهند.