•{
#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_101
دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و زدم زیر خنده....
آروم گفتم:نرگس تف توروحت...
+بابا گناه داره بیچاره خسته ست!
_ولش کنننن جمع جمعِ دخترونس..
+برو بابا!
دلم واسش سوخت....خیلی مظلوم ساکت بود....
سمت در قدم برداشتم که صدای جیغ نرگس دراومد!
_آرااااام بخدا درو باز کنی میزنم از وسط نصفت میکنم!
+خووووب چرا گارد میگیری!
دستمو کشید و نشوند رو مبل..
_آجیم بیا بشین چارکلوم حرف بزنیم دلم تنگت بود!
+من بیشتررر!
ولی خیلی بی معرفتی ها...رفتی مشهد پشت سرتم نگا نکردی!
دستشوگرفت جلو دهنش :
_عه عه عه نگا کی به کی میگه بی معرفت! من دوسه بار زنگیدم گوشیت خاموش بود!
+کی زنگ زدی!؟
_تقریبا دوسه هفته پیش....
+خوب یسری مشکلایی پیش اومد واسم ک گوشی نداشتم...
_ع...چیشده؟
+تو اول پاشو ی لیوان آب بیار! تشنمه! توجیغ جیغ کردی من گلوم خشکه!.
_وای فدات شم خاک ب سرم یادم رف پذیرایی کنم! واستا الان میام...
نرگس بلند شد رفت تو آشپزخونه...
نگاهی به دوروبر خونه انداختم..
خونه کوچیک و نقلی ولی شیکی بود!
بالکن بزرگی تو آشپزخونه داشت...
هال وپذیراییش آرامش خاصی داشت!
سبک خونه به رنگ طوسی و طلایی بود کلا!
خیلی خوش سلیقه اثاث ها چیده شده بود...
فرش طوسی و طلایی...مبلا طوسی...میزتلویزیون طوسی طلایی...ولی طوسی یه رنگ نبود! انواع طوسی ها ...
خونه تمیز و مرتبی بود!
کیف کردم با دیدن خونه!
+چند وقته از مشهد اومدی نرگس؟
همونطور که داشت قاشق رو تو پارچ میچرخوند گفت:
_تقریبا دوسه روزه اومدم!
+آها...صفا آوردی...
_خخ..
به این پی بردم که حامد پسر مرتبیه!
خواهرش دوروزه کلا اومده!
ولی به این خونه میخوره چندروزه مرتب شده!
لبخندی رو لبم اومد!
نگاهی به ساعت انداختم...
[۷.۳۰دقیقه]
گوشیمو از جیبم درآوردم و شماره رادینو گرفتم...
بوق اول.....بوق دوم............مشترک مورد نظر خاموش میباشد! لطفا بعدا تماس بگیرید ....ch.....
استرس بدی گرفتم!
دوباره گرفتم:
مشترک مورد نظر....
دوسه بار گرفتم ولی خاموش بود!
نرگس سینی به دست از آشپزخونه اومد ...
سینی رو گذاشت رو میز :
_بفرمای... آرام؟
+ب...بله؟
_دورت بگردم چت شد یدفه!
سرمو تند تکون دادم....
گلوم خشک شده بود!
نای حرف زدن نداشتم!
نگران رادین بودم! سابقه نداشت اینجوری گوشیش خاموش باشه!
+ن...نرگس!
_جانم؟
+شم...شماره آقا حامدو میدی ؟
_براچی میخای کلک؟
با بغض گفتم:
+رادین گوشیشو جواب نمیده! خاموشه!
گوشیشو از رو میز برداشت و همونطور که دنبال شماره میگشت گفت:
+الهی بگردم وایسا...شربتتو بخور حالت بهتر شه!
با دستای لرزون لیوانو برداشتم و قلوپی از شربت رو خوردم...