🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_180
خودم و كنترل كردم تا بشنوم...
تا بدونم من به چشم عماد چيم؟
كيم؟
همين زني كه گفت؟
يا شايد هم بدتر!
دستي توي صورتش كشيد و پشت بهم ايستاد:
_من تازه داشتم يه علاقه اي بهت پيدا ميكردم...تازه داشت ازت خوشم ميومد اما گند زدي!
نفس عميقي كشيد و دوباره شروع به حرف زدن كرد:
_دِ توي احمق اگه دلت با اون پسرست خيلي بيخود كردي اومدي تو زندگي من
و حالا همزمان با نعره اي كه زد به سمتم چرخيد:
_همون شبي كه خيلي اتفاقي من خواستگار تو شدم و توهم سر لجبازي حاضر شدي قيد همه چيت و بزني و صيغه ي من بشي بايد ميفهميدم چيكاره اي!
با وجود بغض سنگينم لبخند تلخي زدم كه انگار عصباني تر شد و با قدم بلندي به سمتم هجوم آورد و تو گوشم داد زد:
_حالا كه گند زدي به همه چيز،برو!برو بگو انقدر تنوع طلب بودم كه هم با هم كلاسيم بودم و هم سر يه لجبازي احمقانه صيغه ي استادم شدم...!
و نفساي عصبيش و تو صورتم خالي كرد كه ديگه نتونستم خودم و كنترل كنم و قطره هاي اشك پشت سر هم روي گونه هام سر خورد و سر خورد!
باورم نميشد...
باور نميكردم كه آدم روبه روم عماد باشه!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼