1.25M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
صفدر: آقا معلم می‌گفت: رنج آدم‌ها را می‌سازد، زیباتر می‌شوند. مردم رنج کشیده آبادی سخنشان نافذ‌تر است و صدایشان گیرا‌تر. صفورا: آقا جان قرآن که می‌خواند، دل آدم می‌رفت یک فرسنگ بالاتر، یک طوری می‌خواند نگفتی. او رنج داشت؟! صفدر: خانم جان وقتی لباس‌ها را تابستانی و زمستانی می‌کرد، به شال و کلاه آقا جان که می‌رسید، دلش می‌گرفت و رنج از دست دادن ترانه می‌شد، لالایی و آوازش را شنیدی بود. او هم رنج داشت. صفورا: صفدر صدایش خوب است. از نداشتن‌هاست؟ یا نتوانستن‌ها. صفدر: صفورا زیباست. از خواستن‌های بی اجابت است؟ صفدرا: آدمی به رنج بزرگ می‌شود. صفدر: آقا معلم می‌گفت: ما قد رنج‌هایمان هستیم و برای بلند قدی باید سر انگشت بایستیم‌. صفورا: با چه نیرویی، چه توانی؟ صفدر: عشق اگر دست نوازش سر رنجوریِ جان بکشد دستمان به طاقچه‌ی خوشبختی و آیینه و شمعدانِ رضایت می‌رسد. صفورا: پس باید مردم آبادی ما با اینهمه رنج زیباترین، خوش صداترین باشند. @Damghan_nama_ir