ای که در جان منی تو
درد و درمان منی تو
این شعر
این موسیقی
و همین لحن که استاد سراج میخواند
چند نوبت است که مرا میگوید:
یک دورهی دیگر از زندگیت گذشت.
تو نخواهی پرسید:
کدام دوره؟
کدام گذشتن؟
اما من پاسخ میدهم.
روزی این ترانه را شنیدم که کسی در جانم ننشسته بود.
فقط از صدایش خوشم آمد.
سازهایش یک طوری انگار فردای نیامده مرا مینواختند.
صدای سراج یک طوری بود.
امروز هم همان طوری است.
غمگینت میکند، وسط غم یک طوری شاد میشوی که دلت را میخواهد مثل خنده ریز ریزِ ختم مردم قایمش کنی.
خیلی گذشت.
سراج دوباره خواند.
همان حوالی یکی آمد و نشست در جانمان،
آن روز خودش بود،
همان درمان
و من آنقدر خودش را داشتم که دردی نبود
پس دردِ ترانه را گوش نمیدادم.
او رفت، درد آمد و نشست در جان.
خبری از او درمان بود.
و من فقط دردِ ترانه را هم خوانی میکردم.
و اینجا بود که همه واژههای شعر،
لحنِ ترانه
و تک تک نتها را یک طور دیگر میفهمیدم.
آری روزی رسید که از او خبر نبود
پس درمان هم در ترانه، شعر، لحن و آواز نبود.
امروز شنیدمش
سراج همان است که بود
ترانه همان
شعر همان
و من دیگر نه درد، نه درمان
من تنها با تماشا هم خوانی میکردم.
یک دوره دیگر انگار آغاز شده است.
و من دیگر نه درد، نه درمان
من تنها همخوانی با خواننده را میدانم.
استاد سراج آن روزها، قدری شبیه این روزهای دوستی است که احسان صدایش میزنیم.
هست و نیست.
با خبریم و بی خبر.
یک دوره دیگر انگار آغاز شده است.
و آن منِ آلبوم عکسها در قاب نشسته است و روبان سیاه گوشه سرش را دست میکشد.
خیلی ها را باید ابرو بالا داد و چشم تنگ کرد تا یاد بیاید و بنشیند وسط آشتیمان دهد با خودمان که در گذشته است
و خودمان که خسته است،
با خودمان که به دنیا آمده است.
آقای درد!
جناب درمان!
بی تو من آوارهام
پایین دست جاده میبینمت.
و نمیدانم تا آن روز چند بار ترانههای قدیمی سراج را گوش خواهم داد
و چند دوره دیگر بر من خواهد گذشت.
#رضا_هوشمند
@Damghan_nama_ir