📃 سه دقیقه در قیامت
🗂 بخش ششم (ادامه):
⭕️ این فصل در نسخه صوتی کتاب آورده نشده است و به همین علت در ذیل متن آن را میآوریم:
❇️ قرآن
▫️در میان دوستان ما جوان فوقالعاده پر استعدادی بود که در نوجوانی حافظ و قاری قرآن شد و برای بسیاری از بچههای محل الگو گردید. از لحاظ درس و اخلاق از همه بهتر بود و خیلی از بزرگترها به ما میگفتند:
🔹 کاش مثل فلانی بودید.
▫️ این پسر به دنبال مفاهیم قرآن رفت، در شانزده سالگی یک استاد کامل شده بود. در جلسات هفتگی مسجد، برای ما از درسهای قرآن میگفت و در جوانانی مثل من، خیلی تأثیر داشت. دوران دبیرستان تمام شد، او به دانشگاه یکی از شهرها رفت و ما هم استخدام شدیم. دیگر از او خبر نداشتم. گذشت تا اینکه در آن وادی، یکباره یاد او افتادم. البته به یاد قرآن افتادم.
💫 چون دیدم برخی از کسانی که در دنیا با قرآن مأنوس بودند و به آن عمل میکردند چه جایگاه والایی داشتند. آنها همینطور آیات قرآن را میخواندند و بالا میرفتند.
🚨 اما برخلاف آنها، قاریان و کسانی که مردم، آنها را به عنوان حافظ و عامل به قرآن میشناختند، اما اهل عمل به دستورات قرآن نبودند، در عذاب سختی گرفتار بودند. به خصوص کسانی که برخی حقایق قرآنی در زمینه مقام اهل بیت (علیهالسلام) و پیروی از این بزرگواران را فهمیده بودند، اما در عمل، در مقابل این واقعیتهای دینی موضع گرفتند.
🔥 من یکباره دوست قرآنی دوران نوجوانیام را در چنین جایگاهی دیدم. جایی در جهنم برای او آماده شده بود که بسیار وحشتناک بود. خداوند قسمت کسی نکند، چنان ترسی داشتم که نمیتوانستم سؤالی بپرسم، اما با یک نگاه دقیق، کل ماجرا را فهمیدم. او با اینکه بسیاری از حقایق قرآنی را فهمیده بود، اما به خاطر روحیه راحت طلبی و تحت تأثیر برخی اساتید که بحث یکسان بودن ادیان را مطرح میکردند، دین خودش را تغییر داد!! دوست قرآنی من، با آنکه راه درست را میشناخت، اما با تغییر دین، راه جهنم را برای خود هموار کرد. او حتی در زمینه گمراهی برخی جوانان محل، مجرم شناخته شد. چرا که الگویی برای آنها شده بود و خبر تغییر دین او، واکنشهای بدی در بین جوانان ایجاد کرد. البته اساتید او هم در این گمراهی و در آن جایگاه جهنمی با او شریک بودند.
⚠️ از دیگر موقعیتهایی که در جهنم و در نزدیکی او مشاهده کردم، نحوه عذاب برخی افراد بود که من از سابقه ایمان و انقلابی بودن آنها مطلع بودم!
🗡 مثلاً جایی را دیدم که شبیه یک سطح معمولی بود، وقتی خوب دقت کردم دیدم این سطح، پر از نوک شمشیر یا نیزه است! اصلاً نمیشد آنجا راه رفت! یعنی شبیه پشت جوجه تیغی بود. بعد دیدم کسی را از دور میآورند. پاهایش را بسته بودند، او را سر و ته آویزان کرده و بدنش را روی این سطح میکشیدند. فریادهای او دل هر کسی را به لرزه میانداخت. تمام بدنش زخمی بود.
☄ کمی آن طرفتر را نگاه کردم، یک استخر پر از مواد مذاب بود. مانند آنچه از آتشفشانها خارج میشود! یک سینی گرد، با قطر حدود یک متر در وسط آن قرار داشت و شخصی روی این سینی نشسته بود. هر چند دقیقه یکبار، این شخص تعادل خود را از دست داده و داخل مواد مذاب میافتاد، بعد تلاش میکرد و به روی این سینی بر میگشت! کمی که دردهای بدنش بهتر میشد دوباره همین ماجرا تکرار میشد. واقعاً وحشت کردم.
▫️ من این افراد را شناختم و گفتم:
🔹 اینها که خیلی برای اسلام و انقلاب زحمت کشیدند، فقط در چند مورد...
💡 نگذاشتند سخن من تمام شود. ماجرای طلحه و زبیر را به یاد من آوردند، کسانی که در صدر اسلام و در جوانی، برای خدا و اسلام بسیار زحمت کشیدند، اما سرانجام در مقابل اسلام واقعی قرار گرفتند و فتنههای بزرگی ایجاد کردند.
🏷
#قیامت #یوم_الحساب #برزخ #اخلاق #کتاب_صوتی #خودسازی #تهذيب_نفس #قرآن
💚در مسیر مهدویت💚
🌐
@DarMasireMahdaviat
🧮 S10W6r1