eitaa logo
در مسیر مهدویت
351 دنبال‌کننده
986 عکس
333 ویدیو
3 فایل
اینجا محلی است که قصد داریم با هم چند قدمی در مسیر مهدویت و کسب رضایت امام زمان مهربان‌مان💚 -که خداوند ظهورش را نزدیک گرداند- برداریم.💐 ان شاء الله (کپی مطالب آزاد است) 🔗 @DarMasireMahdaviat
مشاهده در ایتا
دانلود
سه دقیقه در قیامت، پارت 1.mp3
11.14M
🎧 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش اول: ❇️ مقدمه 📚 انتشارات شهید ابراهیم هادی 🎤 صوتی شده توسط "یار کتاب" © این نسخه با اجازه ناشر اصلی صوتی شده است و ناشر محترم، اجازه ی کپی و استفاده رایگان از آن را صادر کرده است (لطفا انتشار حداکثری داده شود) 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W1
سه دقیقه در قیامت، پارت 2.mp3
10.94M
🎧 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش دوم: ❇️ گذر ایام ❇️ مجروح عملیات ❇️ پایان عمل جراحی 📚 انتشارات شهید ابراهیم هادی 🎤 صوتی شده توسط "یار کتاب" © این نسخه با اجازه ناشر اصلی صوتی شده است و ناشر محترم، اجازه ی کپی و استفاده رایگان از آن را صادر کرده است (لطفا انتشار حداکثری داده شود) 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W2
سه دقیقه در قیامت، پارت 3.mp3
9.97M
🎧 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش سوم: ❇️ حسابرسی ❇️ نیت ❇️ نجات یک انسان 📚 انتشارات شهید ابراهیم هادی 🎤 صوتی شده توسط "یار کتاب" 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W3
سه دقیقه در قیامت، پارت 4.mp3
10.07M
🎧 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش چهارم: ❇️ سفر کربلا ❇️ آزار مومن ❇️ حسینیه ❇️ بیت المال 📚 انتشارات شهید ابراهیم هادی 🎤 صوتی شده توسط "یار کتاب" 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W4
📃 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش چهارم (ادامه): ❇️ اشک چشم 📚 انتشارات شهید ابراهیم هادی ✳️ این فصل در نسخه صوتی کتاب آورده نشده است. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W4r1
سه دقیقه در قیامت، پارت 5.mp3
10.2M
🎧 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش پنجم: ❇️ صدقه ❇️ گره گشایی از مومنان ❇️ ارتباط با نامحرم 📚 انتشارات شهید ابراهیم هادی 🎤 صوتی شده توسط "یار کتاب" 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W5
سه دقیقه در قیامت، پارت 6.mp3
10.44M
🎧 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش ششم: ❇️ باغ بهشت ❇️ جانبازی در رکاب مولا ❇️ شهید و شهادت ❇️ حق الناس و حق النفس 📚 انتشارات شهید ابراهیم هادی 🎤 صوتی شده توسط "یار کتاب" 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W6
📃 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش ششم (ادامه): ⭕️ این فصل در نسخه صوتی کتاب آورده نشده است و به همین علت در ذیل متن آن را می‌آوریم: ❇️ قرآن ▫️در میان دوستان ما جوان فوق‌العاده پر استعدادی بود که در نوجوانی حافظ و قاری قرآن شد و برای بسیاری از بچه‌های محل الگو گردید. از لحاظ درس و اخلاق از همه بهتر بود و خیلی از بزرگترها به ما می‌گفتند: 🔹 کاش مثل فلانی بودید. ▫️ این پسر به دنبال مفاهیم قرآن رفت، در شانزده سالگی یک استاد کامل شده بود. در جلسات هفتگی مسجد، برای ما از درس‌های قرآن می‌گفت و در جوانانی مثل من، خیلی تأثیر داشت. دوران دبیرستان تمام شد، او به دانشگاه یکی از شهرها رفت و ما هم استخدام شدیم. دیگر از او خبر نداشتم. گذشت تا اینکه در آن وادی، یکباره یاد او افتادم. البته به یاد قرآن افتادم. 💫 چون دیدم برخی از کسانی که در دنیا با قرآن مأنوس بودند و به آن عمل می‌کردند چه جایگاه والایی داشتند. آن‌ها همین‌طور آیات قرآن را می‌خواندند و بالا می‌رفتند. 🚨 اما برخلاف آن‌ها، قاریان و کسانی که مردم، آن‌ها را به عنوان حافظ و عامل به قرآن می‌شناختند، اما اهل عمل به دستورات قرآن نبودند، در عذاب سختی گرفتار بودند. به خصوص کسانی که برخی حقایق قرآنی در زمینه مقام اهل بیت (علیه‌السلام) و پیروی از این بزرگواران را فهمیده بودند، اما در عمل، در مقابل این واقعیت‌های دینی موضع گرفتند. 🔥 من یکباره دوست قرآنی دوران نوجوانی‌ام را در چنین جایگاهی دیدم. جایی در جهنم برای او آماده شده بود که بسیار وحشتناک بود. خداوند قسمت کسی نکند، چنان ترسی داشتم که نمی‌توانستم سؤالی بپرسم، اما با یک نگاه دقیق، کل ماجرا را فهمیدم. او با اینکه بسیاری از حقایق قرآنی را فهمیده بود، اما به خاطر روحیه راحت طلبی و تحت تأثیر برخی اساتید که بحث یکسان بودن ادیان را مطرح می‌کردند، دین خودش را تغییر داد!! دوست قرآنی من، با آنکه راه درست را می‌شناخت، اما با تغییر دین، راه جهنم را برای خود هموار کرد. او حتی در زمینه گمراهی برخی جوانان محل، مجرم شناخته شد. چرا که الگویی برای آن‌ها شده بود و خبر تغییر دین او، واکنش‌های بدی در بین جوانان ایجاد کرد. البته اساتید او هم در این گمراهی و در آن جایگاه جهنمی‌ با او شریک بودند. ⚠️ از دیگر موقعیت‌‌هایی که در جهنم و در نزدیکی او مشاهده کردم، نحوه عذاب برخی افراد بود که من از سابقه ایمان و انقلابی بودن آن‌ها مطلع بودم! 🗡 مثلاً جایی را دیدم که شبیه یک سطح معمولی بود، وقتی خوب دقت کردم دیدم این سطح، پر از نوک شمشیر یا نیزه است! اصلاً نمی‌شد آنجا راه رفت! یعنی شبیه پشت جوجه تیغی بود. بعد دیدم کسی را از دور می‌آورند. پاهایش را بسته بودند، او را سر و ته آویزان کرده و بدنش را روی این سطح می‌کشیدند. فریادهای او دل هر کسی را به لرزه می‌انداخت. تمام بدنش زخمی بود. ☄ کمی آن طرف‌تر را نگاه کردم، یک استخر پر از مواد مذاب بود. مانند آنچه از آتشفشان‌ها خارج می‌شود! یک سینی گرد، با قطر حدود یک متر در وسط آن قرار داشت و شخصی روی این سینی نشسته بود. هر چند دقیقه یکبار، این شخص تعادل خود را از دست داده و داخل مواد مذاب می‌افتاد، بعد تلاش می‌کرد و به روی این سینی بر می‌گشت! کمی که دردهای بدنش بهتر می‌شد دوباره همین ماجرا تکرار می‌شد. واقعاً وحشت کردم. ▫️ من این افراد را شناختم و گفتم: 🔹 این‌ها که خیلی برای اسلام و انقلاب زحمت کشیدند، فقط در چند مورد... 💡 نگذاشتند سخن من تمام شود. ماجرای طلحه و زبیر را به یاد من آوردند، کسانی که در صدر اسلام و در جوانی، برای خدا و اسلام بسیار زحمت کشیدند، اما سرانجام در مقابل اسلام واقعی قرار گرفتند و فتنه‌های بزرگی ایجاد کردند. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W6r1
📃 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش ششم (ادامه (۲)): ⭕️ این فصل در نسخه صوتی کتاب آورده نشده است و به همین علت در ذیل متن آن را می‌آوریم: ❇️ شراکت ▫️ از همشهری‌های ما بود. کسی که به ایمان او اعتقاد داشتیم. او مدتی قبل، از دنیا رفت. حالا او را در وضعیتی دیدم که خوش آیند نبود! گرفتار عذاب نبود، اما اجازه ورود به بهشت برزخی را نداشت! وقتی مرا دید، با التماس از من خواهش کرد که کاری برایش انجام دهم. لازم نبود حرفی بزند، من همه چیز را با یک نگاه ‌می‌فهمیدم. گفتم: 🔹 اگر توانستم چشم. ▫️ او هم مثل خیلی‌های دیگر گرفتار حق الناس بود. مدتی پس از بهبودی، به سراغ برادر کوچکترش رفتم، بلکه بتوانم کاری برایش انجام دهم. به برادرش گفتم: 🔹 خدا رحمت کند برادر شما را، اما یک سؤال دارم، از برادرتان راضی هستی؟ ▫️ نگاهی از سر تعجب به من کرد و گفت: 🔸 این چه حرفیه، خدا رحمتش کنه، برادرم خیلی مؤمن بود. همیشه برایش خیرات ‌می‌دهم. ▫️ گفتم: 🔸 اما برادرت پیغام داده که من گرفتار حق الناس هستم. باید برادر کوچکترم مرا حلال کند. ▫️ ایشان با اخم مرا نگاه کرد و گفت: 🔸 اشتباه ‌می‌کنی. ▫️ گفتم: 🔹 اما برادرت به من توضیح داده. اگه لطف کنی و بشنوی برایت میگویم. ولی باید قول بدهی که او را حلال کنی. ▫️ لبخند تلخی بر لبانش نقش بست و گفت: 🔸 جالب شد، بگو، اگر واقعاً درست باشد حلالش ‌می‌کنم. ▫️ گفتم: 🔹 شما بیست سال قبل با برادرت در یک کار اقتصادی شراکت داشتید. صد هزار تومان شما و صد هزار تومان برادرت آوردید و برادرت این پول را به کسی داد که کار کند. ▫️ این بنده خدا گفت: 🔸 بله، خوب یادمه. یک سال شراکت داشتیم. آن شخص سود را ماهیانه به حساب برادرم می‌ریخت و او هم هر ماه دو هزار تومان به من ‌می‌داد. ▫️ گفتم: 🔹 مشکل همین مطلب است. حق شما سه هزار تومان بوده که هزار تومان را برادرت بر میداشت. ▫️ او باز هم با تعجب نگاهم کرد و گفت: 🔸 از کجا میدانی؟ ▫️ گفتم: 🔹او خودش همین مطلب را به من گفت. اما قول دادی حلالش کنی. ▫️ من این را گفتم و رفتم. یکی دو ماه بعد ایشان به سراغ من آمد و گفت: 🔸 آن روز که شما آمدی، از همان شخصی که پول در اختیارش بود و کار اقتصادی ‌می‌کرد پیگیری کردم. حرف شما درست بود، اما برادرم حکم پدر برایم داشت، او را حلالش کردم. همان شب برادرم را در خواب دیدم. خیلی خوشحال بود و همینطور از من تشکر ‌می‌کرد. بعد هم به من گفت: 🔶 برو داخل حیاط خانه مادر، فلان نقطه را حفر کن. یک جعبه گذاشته ام که چند سکه طلا داخل آن است. گذاشته بودم برای روز مبادا، این سکه‌ها هدیه برای توست. ▫️ ایشان ادامه داد: 🔸 من رفتم و سکه‌ها را پیدا کردم. حال آمده ام پیش شما و ‌می‌خواهم دوسه تا از این سکه‌ها را برای کار خیر بدهم تا ثوابش برای برادرم باشد. ▫️ من هم خدا را شکر کردم. یکی دو خانواده مستحق را به او معرفی کردم و الحمدلله پول خوبی به آنها پرداخت شد. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W6r2
📃 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش چهارم (ادامه): ✳️ این فصل در نسخه صوتی کتاب آورده نشده است. ❇️ اعجاز اشک ⚖ ایستاده بودم و مات و مبهوت به کتاب اعمالم نگاه می‌کردم. انگار هیچ اراده ای از خودم نداشتم. هیچ کار و عملم قابل دفاع نبود. فقط نگاه می‌کردم. یکی آمد و دو سال نمازهای من را برد! دیگری آمد و قسمتی از کارهای خیر مرا برداشت. بعدی... بلاتشبیه شبیه یک گوسفند که هیچ اراده ای ندارد و فقط نگاه می‌کند، من هم فقط نگاه می‌کردم. چون هیچ گونه دفاعی در مقابل دیگران نمی‌شد کرد. در دنیا، انسان هرچند مقصر باشد، اما در دادگاه از خود دفاع می‌کند و با گرفتن وکیل و... خود را تا حدودی از اتهامات تبرئه می‌کند. اما اینجا... مگر می‌شود چیزی گفت؟! 🎞 فقط نگاه می‌کردم. حتی آنچه در فکر انسان بوده برای همه نمایان است، چه رسد به اعمال انسان. برای همین هیچکس نمیتواند بی دلیل از خود دفاع کند. در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضرب المثل بود: ⚠️ آش نخورده و دهن سوخته. شخصی در مقابل من غیبت کرده یا تهمت زده و من هم در گناه او شریک شده بودم. چقدر گناهانی را دیدم که هیچ لذتی برایم نداشت و فقط سرافکندگی برایم ایجاد کرد. خیلی سخت بود. خیلی. حساب و کتاب خدا به دقت ادامه داشت. 🔥 اما زمانی که بررسی اعمال من انجام می‌شد و نقایص کارهایم را می‌دیدم، گرمای شدیدی از سمت چپ به سوی من می آمد! حرارتی که نزدیک بود تمام بدنم را بسوزاند. اما... این حرارت تمام بدنم را می‌سوزاند، طوری که قابل تحمل نبود. همه جای بدنم می‌سوخت، بجز صورت و سینه و کف دستهایم! برای من جای تعجب بود. چرا این سه قسمت بدنم نمی‌سوزد؟! لازم به تکلم نبود. جواب سؤالم را بلافاصله فهمیدم. من از نوجوانی در هیئت و جلسات فرهنگی مسجد محل حضور داشتم. پدرم به من توصیه می‌کرد که: 🔸 وقتی برای آقا امام حسین و یا حضرت زهرا و اهل بیت، اشک میریزی، قدر این اشک را بدان. اشک بر این بزرگان، قیمتی است و ارزش آن را در قیامت می‌فهمیم. ▫️ پدرم از بزرگان و اهل منبر شنیده بود که این اشک را به سینه و صورت خود بکشید و این کار را می‌کرد. من نیز وقتی در مجالس اهل بیت گریه می‌کردم، اشک خود را به صورت و سینه ام می‌کشیدم. حال فهمیدم که چرا این سه عضو بدنم نمی‌سوزد! نکته دیگری که در آن وادی شاهد بودم بحث اشک و توبه بر درگاه الهی بود. 💡 من دقت کردم که برخی گناهانی که مرتکب شده بودم در کتاب اعمالم نیست! 🕯 بعد از اینکه انسان از گناهی توبه می‌کند و دیگر سمتش نمی‌رود، گناهانی که قبلاً مرتکب شده کاملا از اعمالش حذف می‌شود. آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم. حتی اگر کسی حق الناس بدهکار است اما از طلبکار خود بی اطلاع است، با دادن رد مظالم برطرف می‌شود. اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد باید در دنیا برگرداند. حتی اگر یک بچه از ما طلبکار باشد و در دنیا حلال نکرده باشد، باید در آن وادی صبر کنیم تا بیاید و حلال کند. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W4r1
سه دقیقه در قیامت، پارت 7.mp3
11M
🎧 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش هفتم: ❇️ تشکیل خانواده و صله رحم ❇️ یا زهرا (س) ❇️ بازگشت ❇️ تنهایی 📚 انتشارات شهید ابراهیم هادی 🎤 صوتی شده توسط "یار کتاب" 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W7
📃 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش هفتم (ادامه (۱)): ⭕️ این فصل در نسخه صوتی کتاب آورده نشده است و به همین علت، در ذیل متن آن را می‌آوریم: ❇️ اعمال ▫️ جوان پشت میز، وقتی نابودی بسیاری از اعمال مرا دید، نکته جالبی را به من یادآور شد و گفت: 🔸 من دیده ام برخی انسان‌های دانا، جدای از اینکه کارهای خود را برای رضای خدا انجام می‌دهند، اما در ادامه، ثواب کارهای خوبی که در دنیا انجام ‌می‌دهند را به یکی از چهارده معصوم هدیه ‌می‌کنند. انسان‌ها، ممکن است در ادامه زندگی به خاطر گناهان و اشتباهات، ثواب اعمال خوب خود را از دست بدهند، در نتیجه وقتی به برزخ ‌می‌آیند، مانند تو دست خالی هستند، در این زمان، آن‌ها که این ثواب‌ها را هدیه گرفته اند به آن شخص سر ‌می‌زنند و از او دلجویی ‌می‌کنند. این بزرگواران که به این ثواب‌ها احتیاج ندارند، لذا این اعمال خیر را به همان شخص بر ‌می‌گردانند. بنابراین به شما توصیه ‌می‌کنم که خالصانه این کار را انجام دهید؛ یعنی ثواب تمام کارهای خیر خودتان را به مقربین درگاه الهی هدیه نمایید. ▫️ این مطلب خیلی به دلم نشست. به جوان پشت میز گفتم: 🔹 چرا خداوند به بعضی از کسانی که دین و ایمان درست و حسابی ندارند، این قدر مال و ثروت ‌می‌دهد؟ این کار، اهل ایمان را در مورد راه درست، به شک و تردید ‌می‌اندازد. ▫️ او هم گفت: 🔸 خداوند برخی افراد که از مسیر او دور شده و غرق در دنیا شدند و برای دستورات پروردگار ارزشی قائل نیستند را به حال خود رها می‌کند تا در آن سوی هستی به حساب آنها رسیدگی شود. برخی از این افراد، به محض اینکه از خداوند چیزی از مال دنیا بخواهند، سریع به آنها داده ‌می‌شود تا دیگر با خدا حرف نزنند. به تعبیر شما، سریع او را رد می‌کنند که صدای او را نشنوند! برخی از این افراد فکر ‌می‌کنند که مقرب خدا هستند که هر چه ‌می‌خواهند فراهم ‌می‌شود، اما در واقع این طور نیست. این‌ها به حال خود رها شده اند. ‌می‌خواهند کار خوب کنند، اما توفیق نمی‌یابند. کار خیری هم اگر انجام دهند، یا باعث فساد ‌می‌شود و یا آن را نابود می‌کنند. ▫️ من این گفتگو را به یاد داشتم. تا اینکه سال بعد در یک جلسه فامیلی، یکی از افراد ثروتمند بی ایمان را دیدم. درست مصداق همان کلام بود. او اهل نماز و عبادت نبود، اما ‌می‌گفت: 🔹 هر چه از خدا بخواهم سریع ‌می‌دهد. ▫️ به او گفتم: 🔸 کدام کشورها رفته ای؟ ▫️ گفت: 🔹 بیشتر کشورهای دنیا را رفته ام. ▫️ و همین طور اسم کشورها را برد. گفتم: 🔸 چند بار تا حالا کربلا رفتی؟ چند سفر مشهد رفتی؟ ▫️ خنده ای از سر تمسخر کرد و گفت: 🔹 کربلا که فعال امنیت ندارد. اما اگر بخواهم یک قطار را کامل ‌می‌خرم و همه را مشهد ‌می‌برم. ▫️ دوباره سؤالم را تکرار کردم: 🔸 چندبار تا حالا مشهد رفتی؟ ▫️ گفت: 🔹 یکبار برای پروژه اقتصادی رفتم، اما زود برگشتم. ▫️ گفتم: 🔸 حرم امام رضا هم رفتی؟ ▫️ گفت: 🔹 فرصت نشد. اما اراده کنم ‌می‌روم. ▫️ بعد یکی از بزرگترهای هیئت فامیلی را صدا کرد و گفت: 🔹 حاجی، امسال هزینه غذای ده شب محرّم رو به حساب من بذار. ▫️ این را گفت و بلند شد و رفت. درست یکی دو شب به محرّم، اعضای هیئت به سراغ او رفتند که هزینه غذا را بگیرند، اما خارج از کشور بود! این آقا بعد از عاشورا برگشت. باز مثل همیشه، مردمان عادی هزینه محرم را پرداخت کردند. خبر دارم که هنوز این شخص توفیق زیارت مشهد را پیدا نکرده! 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W7r1
📃 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش هفتم (ادامه (۲)): ⭕️ این فصل در نسخه صوتی کتاب آورده نشده است و به همین علت، در ذیل متن آن را می‌آوریم: ❇️ دکتر ▫️ دکتر جراحی که مرا عمل کرد، انسان مؤمن و محترمی بود. پزشکی بسیار باتقوا. به گونه‌ای که صبح جمعه، ابتدا دعای ندبه اش را خواند و سپس به سراغ من آمد. وقتی عمل جراحی تمام شد و دیدم که برخی از انسانها را به صورت باطنی می‌بینم و برخی صداها را می‌شنوم، ترسیدم به دکتر نگاه کنم. بالای سرم ایستاده بود و می‌گفت: 🔸 چشمانت را باز کن. ▫️ فکر می‌کرد که چشم من هنوز مشکل دارد. اما من وحشت داشتم. با اصرارهای ایشان، چشمم را باز کردم. خدا را شکر، ظاهر و باطن دکتر، انسان گونه بود. انگشتان دستش را نشان داد و گفت: 🔸 این چندتاست؟ ▫️ و سؤاالت دیگر. جوابش را دادم و گفتم: 🔹 چشمان من سالم است. دست شما درد نکنه، اما اجازه دهید فعلا چشمانم را ببندم. ▫️ دکتر که خیالش راحت شده بود گفت: 🔸 هر طور صالح میدانی. ▫️ چند دقیقه بعد، یک جوان که در سانحه رانندگی دچار مشکالت شدید شده بود را به اتاق من آوردند و در تخت مجاور بستری کردند تا آماده عمل جراحی شود. من با چشمان بسته مشغول ذکر بودم. 👿 اما همین که چشمانم را باز کردم، حیوان وحشتناکی را بر روی تخت مجاور دیدم! بدنش انسان و سرش شبیه حیوانات وحشی بود. من با یک نگاه تمام ماجرا را فهمیدم. او شب قبل، همراه با یک دختر جوان که مدتی با هم دوست بودند، به یکی از مناطق تفریحی رفته بود و در مسیر برگشت، خوابش برده و ماشین چپ کرده بود. حالش اصلا مساعد نبود، اما باطن اعمالش برایم مشخص بود. من تمام زندگی اش را در لحظه‌ای دیدم. 🐺 ساعتی بعد دکتر او هم بالای سرش آمد. من همین که بار دیگر چشمم را باز کردم، دیدم یک حیوان وحشی دیگر، بالای تخت این جوان ایستاده و دستهایش که شبیه چنگال حیوانات بود را روی بدن او می‌کشد! این دکتر را که دیدم حالم بد شد. او در نتیجه حرام خواری اینگونه باطن پلیدی پیدا کرده بود. می‌خواستم از آنجا بیرون بروم اما امکان نداشت. چند دقیقه بعد دکتر رفت و پدر این جوان، در حال مکالمه با تلفن بود. به کسی که پشت خط بود می‌گفت: 🔹 من چیکار کنم، دکتر میگه غیر هزینه بیمارستان، باید ده میلیون تومان پول نقدی بیاوری و به من بدهی تا او را عمل کنم. من روز تعطیل از کجا ده میلیون تومان نقد بیارم؟! ▫️ دکتر خودم بار دیگر به اتاق ما آمد. گفتم: 🔹 خواهش می‌کنم من رو مرخص کن یا به یک اتاق خالی دیگر ببرید. ▫️ گفت: 🔸 چشم، پیگیری می‌کنم. ▫️ همان موقع یکی از دوستان، با برادرم تماس گرفت و می‌خواست برای ملاقات من به بیمارستان بیاید. 🐗 اما همین که به فکر او افتادم، چنان وحشتی کردم که گفتنی نیست. به برادرم گفتم هرطور شده به او بگو نیاید. من ابتدا فقط با نگاه، متوجه باطن افراد می‌شدم، اما حالا ... این شخصی که میخواست به بیمارستان بیاید مشکلات شدید اخلاقی داشت. او با داشتن سه فرزند، هنوز درگیر کارهای خلاف اخلاقی بود و باطنی بسیار آلوده داشت. اما بدتر از آن، مشاهده کردم که فرزندانش که الان خردسال هستند، در آینده منبع فساد و آلودگی شده و از پدرشان باطنی آلوده‌تر خواهند داشت! علت این مطلب هم مشخص بود. ازدواج این مرد با زنش مشکل داشت. آنها به هم حرام بودند و این فرزندان، ناپاک به دنیا آمده بودند! من حتی علت این موضوع را فهمیدم. این مرد، قبل از ازدواج با همسرش، با خواهر همسرش رابطه نامشروع داشت و این مسئله هنوز ادامه داشت و همین باعث این (۱) مشکل شده بود. ⬅️ (۱). بنا به نظر برخی مراجع، اگر پسری با یک دختر یا پسر دیگر، رابطه نامشروع داشته باشد، حق ازدواج با خواهر او را ندارد و ازدواج آنها باطل است. 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W7r2
سه دقیقه در قیامت، پارت 8 (آخر).mp3
12.47M
🎧 سه دقیقه در قیامت 🗂 بخش هشتم (آخر): ❇️ نشانه ها ❇️ مدافعان حرم ❇️ مدافعان وطن ❇️ توفیق شهادت ❇️ حسرت 📚 انتشارات شهید ابراهیم هادی 🎤 صوتی شده توسط "یار کتاب" 🏷 💚در مسیر مهدویت💚 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S10W8