🌳مؤجر وزیر
🌾آورده اند که: شخصی خانه کسی را به کرایه ستانده بود و روزی چند آن جا بسر برده، ناگاه از آن خانه بیرون رفت و از آن شهر سفر کرده به ولایت دیگر افتاد و آن جا به منصب وزارت رسید.
🌾 این فقیر که خانه به وی کرایه داده بود، برخاست و روی به بارگاه وزیر آورد. چون بدان شهر برسید، خواست که به بارگاه او درآید حاجبی(2) ایستاده بود.
🌾گفت: چه کسی و به چه جرأت بدین بارگاه در می آیی ؟
🌾گفت: آشنای وزیرم و مرا آشنایی برین گستاخی می آرد. حاجب پرسید که: چه آشنایی داری ؟
🌾گفت: وقتی، خانه ای بدو کرایه داده بودم و حالا آمده ام تا نظری در کار من کند و مرا از حضیض(3) مذلّت برداشته به ذروه(4) عزّت و حرمت برآرد.
🌾حاجب بخندید و گفت: ای بی چاره! تو مرد نادان بوده ای، این سهل و سیله است که خانه به کرایه داده بودم و این را حقّی تصوّر کرده آمده ای که حق گذاری این را رعایت یابی برو و سر خویش گیر و مهمّی دیگر در پیش. قضا را وزیر از پس پرده این گفت و شنود استماع می نمود، حاجب را طلبیده، گفت: با که سخن می گفتی ؟
🌾حاجب تبسّم کنان از روی تعجّب گفت: مردی آمده که: آشنای وزیرم و من وقتی به او خانه به کرایه داده بودم، من او را ملامت کردم که این سخن مگو و به چنین وسیله ئی سهل قرب وزیر مجوی و توقع انعام و التفات مدار.
🌾وزیر گفت: غلط کرده ای، برو و او را گرفته که آشنای قدیم من است و حقوق خدمت دارد. حاجب برفت و او را بیاورد. وزیر او را تعظیم کرد و دلنوازی بی شمار به جای آورد و احوال عیال و اطفال او پرسید و برای هر یک تحفه و تبرکی بزرگانه ترتیب داد، او را دوستکام با مراد تمام به منزل و مقام خود باز گردانید. بیت:
نور ده از مهر و وفا سینه را سهل مدان صحبت دیرینه را
روی مگردان ز رفیقان خویش یاد کن از خدمت یاران پیش
1- (1) کلک (به کسر کاف و سکون لام): قلم.
2- (2) حاجب: دربان.
3- (3) حضیض (به فتح حا و کسر ضاد): پستی، نشیب.
4- (4) ذروه: بلندی.
✾📚
@Dastan 📚✾