#داستان_آموزنده
🔆تطميع ابوذر
🦋ابوذر تا اواسط دوره عثمان بود. در همان زمانى كه ديگران با پولهاى كلان زندگى مى كردند و جايزه هاى صد هزار دينارى و صد هزار درهمى از خليفه مى گرفتند و جيب هايشان را پر مى كردند و براى خودشان رمه هاى گوسفند درست مى كردند. گله هاى اسب درست مى كردند. غلام ها درست مى كردند. كنيزها درست مى كردند. اما ابوذر بود و امر به معروف و نهى از منكر، كه جز امر به معروف و نهى از منكر چيز ديگرى نداشت .
🦋عثمان هر چه كوشش كرد تا اين زبانى كه از صدها شمشير، ضررش براى او بيشتر بود، خاموش كند، نتوانست . به شام تبعيدش كرد، فائده نكرد. شكنجه اش دادند و كتكش زدند، اثرى نكرد. غلامى داشت يك كيسه پول به او داد و گفت :
🦋- اگر بتوانى با اين كيسه پول ابوذر را قانع كنى تا اين كيسه پول را از ما بگيرد، تو را آزاد مى كنم . غلام چرب زبان ، پيش ابوذر آمد، هر كار كرد و هر منطقى بكار برد، ابوذر نپذيرفت و گفت :
🦋- اول بايستى روشن بشود كه اين پول از كيست و پول چيست كه به من مى دهيد؟.
🦋اگر سهم من است كه مى خواهيد به من بدهيد، سهم ديگران چطور مى شود؟ آيا سهم ديگران را مى دهيد كه مى خواهيد سهم من را بدهيد؟ و اگر نه ، چرا آمده ايد تنها مى خواهيد سهم مرا بدهيد؟!
بالاخره غلام از راه دينى و مذهبى وارد شد و گفت :
🦋- ابوذر! آيا نمى خواهى يك بنده اى آزاد بشود؟
گفت : چرا.
🦋گفت : من غلام عثمانم او با من شرط كرده است كه اگر شما اين پول را بپذيريد او مرا آزاد مى كند و شما به خاطر اين كه من آزاد شوم اين پول را بپذيريد.
🦋ابوذر گفت : خيلى مايل هستم كه تو آزاد شوى ، اما متاءسفم از اينكه اگر من اين پول را بگيرم ، تو آزاد مى شوى من غلام عثمان مى شوم .
📚 سيروه نبوى ، صفحه 28 - 27.
✾📚
@Dastan 📚✾