🔆حادثه‌ی مسجد مرو 🍁«ابومحمّد ازدی» گوید: هنگامی‌که مسجد مرو آتش گرفت، مسلمان‌ها گمان کردند که نصاری آن را آتش زدند و آن‌ها نیز منازل و خانه‌های مسیحیان را آتش زدند. چون سلطان آگاه شد دستور داد آن‌هایی را که در این عمل شرکت داشتند بگیرند و مجازات کنند. 🍁به این شکل که قرعه بنویسند به سه مجازات: کشته شدن و جدا شدن دست و تازیانه زدن عمل کنند. 🍁یکی از آن‌ها چون رقعه خود را باز کرد، حکم قتل درآمد و شروع به گریه نمود. جوانی که ناظر او بود و مجازاتش تازیانه بود و خوشحال به نظر می‌رسید، از وی سؤال کرد: «چرا گریه می‌کنی و اضطراب داری؟ در راه دین این مسائل مشکل نیست!» گفت: «ما در راه دینمان خدمت کردیم و از مرگ هم ترس نداریم ولکن من مادری پیر دارم که تنها فرزندش من هستم و زندگانی او به من وابسته است؛ چون خبر کشته شدن من به وی برسد قالب تهی می‌کند و از بین می‌رود.» 🍁چون آن جوان این ماجرا را بشنید، بعد از کمی تأمّل گفت: «بدان من مادر ندارم و علاقه نیز به کسی ندارم، حکم کاغذت را به من بده و من نیز حکم تازیانه خود را به تو می‌دهم تا من کشته شوم و تو با خوردن تازیانه نزد مادرت بروی.» پس از عوض کردن حکم‌ها جوان کشته شد و آن مرد به‌سلامت نزد مادرش رفت. 📚نمونه معارف، ج 2، ص 435 -مستطرف، ج 1، ص 157 ✾📚 @Dastan 📚✾