❤️ من انقدر خسته بودم که راه بین نجف و کربلا خوابیدم بقول محمد حلما نجف اشرف بار زده ببریم ایران 😂😂😂 از خروجی نجف اشرف بغض تو گلوم بود رسیدیم کربلا 😍😍 هتلمون نزدیک مقام حضرت مهدی(عج) بود از باب السدرة به حرم امام حسین(ع) وارد میشدیم برای زیارت رفتیم فکر میکردم مثل رمان ها الان سرگردان میمونیم کجا بریم اما مداح هئیت گفت بریم حرم امام حسین (ع) بچه ها همه گریه میکردن اما من نه فقط بغـــــــض کردم تو حرم حضرت عباس(ع) هم اشکم در نیومد 😔😔 زیارت کردیم اومدیم بین الحرمین هادی چشمش بهم افتاد گفت :خوبی؟ -نه اشکم نیومد فقط بغضم هادی:ارزش بغض حسین مگه کمه خانمم؟ -نه هادی:بچه ها شما اگه میخاید برید هتل برید خانمم حالش خوب نیست ما میمونیم محمد:مابریم فرزانه جان خیلی گریه کرده حمیدجان شما هم بیاید زهراخانم هم استراحت کنه محمدابراهیم :نرگس جان چه کنیم نرگس:ماهم بریم زینب شما چی میاید؟ زینب:نه ما هستیم میخام برم حرم آقا امام حسین(ع) نرگس:باشه یاعلی زینب اینا رفتن حرم سیدالشهدا ما بین الحرمین با گنبد حضرت عباس(ع) حرف میزدم بالاخره اشکام جاری شد تا عصر موندیم بین الحرمین هادی:اروم شدی خانمم بریم هتل؟ -بریم ..... نام نویسنده: بانو.....ش 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662