. 📝 نوشتن کاغذ برای دیدار امام زمان (عج) عالم صالح مرحوم سید محمّد پسر جناب سید عباس که از قریه جب شیث از قرای جبل عامل بوده است. او به واسطه تعدی حکام جور که خواستند او را داخل در نظام عسکریه کنند از وطن متواری شده و با بی‌بضاعتی به نحوی که در روزِ بیرون آمدن از جبل عامل جز پول کمی چیزی نداشته، و هرگز گدایی نکرد. مدتی سیاحت کرد و در ایام سیاحت در بیداری و خواب عجایب بسیار دیده بود بالاخره در نجف اشرف مجاور شده و در صحن مقدس از حجرات فوقانیه منزلی گرفت و در نهایت پریشانی می‌گذرانید و بر حالش جز دو سه نفر کسی مطلع نبود تا آنکه مرحوم شد. از وقت بیرون آمدن وی از وطن تا زمان فوت پنج سال طول کشید، بسیار عفیف و با حیا و قانع و در ایام تعزیه داری حاضر می‌شد و گاهی از کتب ادعیه عاریه می‌گرفت، و چون بسیاری از اوقات زیاده از چند دانه خرما و آب چاه صحن شریف چیز دیگری نداشت لذا به جهت وسعت رزق بر خواندن ادعیه مأثور مواظبت داشته و گویا کمتر ذکری و دعائی بود که از او فوت شده باشد و غالب شب و روز مشغول بود، برای استغاثه به حضرت حجت علیه السلام مشغول نوشتن عریضه شد و بنا گذاشت که چهل روز مواظبت کند به این طریق که قبل از طلوع آفتاب همه روزه مقارن با باز شدن دروازه کوچک شهر که به سمت دریا است بیرون رود به طوری که احدی او را نبیند، آنگاه عریضه را در گل گذاشته و به آب اندازد، چنین کرد تا سی و هشت یا نه روز، فرمود: در آن روز بر می‌گشتم از محل انداختن رقاع و سر را به زیر انداخته و خلقم بسیار تنگ بود، که ملتفت شدم گویا کسی از عقب به من ملحق شد با لباس عربی و چفیه و عقال، و سلام کرد، من با حال افسرده جواب مختصری دادم و توجه به جانب او نکردم، چون میل سخن گفتن با کسی را نداشتم، قدری در راه با من مرافقت کرد و من با همان حالت اولی باقی بودم پس فرمود به لهجه اهل جبل: سید محمّد! چه مطلبی داری که امروز سی و هشت روز یا نه روز است که قبل از طلوع آفتاب بیرون می‌آیی و تا فلان مکان از دریا می‌روی و عریضه‌ای در آب می‌اندازی؟ "گمان می‌کنی که امامت از حاجت تو مطلع نیست؟" سید محمّد گفت من تعجب کردم که احدی بر کار من مطلع نبود خصوصا این مقدار از ایام را و کسی مرا در کنار دریا نمی دید و کسی از اهل جبل عامل در اینجا نیست که من او را نشناسم خصوصا با چفیه و عقال که در جبل عامل مرسوم نیست، پس احتمال نعمت بزرگ و نیل مقصود و تشرف به حضور غایب مستور امام عصر علیه السلام را دادم و چون در جبل عامل شنیده بودم که دست مبارک آن حضرت چنان نرم است که هیچ دستی چنان نیست، با خود گفتم مصافحه می‌کنم اگر احساس این مرحله را نمودم به لوازم تشرف به حضور مبارک عمل نمایم، به همان حالت دو دست خود را پیش بردم آن جناب نیز دو دست مبارک پیش آورد مصافحه کردم، نرمی و لطافت زیادی یافتم یقین کردم به حصول نعمت عظمی و موهبت کبری پس روی خود را گردانیدم و خواستم دست مبارکش را ببوسم کسی را ندیدم! 📔 منتهی الآمال، ج٢، ص٧٨٨ 🔰 @DastanShia