eitaa logo
📝داستان شیعه🌸
2.3هزار دنبال‌کننده
49 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ ما از غدير، راه حرا را گرفته ايم در اين مسير هر دو سرا را گرفته ايم از لحظه ای كه آيۀ اقرأ نزول يافت سرخط سبز شير خدا را گرفته ايم ما را ز خاك كرب و بلا آفريده اند ما راه سيدالشهدا را گرفته ايم پرواز ما ز اوج ملك هم گذشته است ما زير بال، ارض و سما را گرفته ايم ای خاندان پاك محمّد خدا گواست ما دامن ولای شما را گرفته ايم . . . عید بزرگ مـبـعـث رسول خـدا صـلی الله عـلیه وآلـه بـر شـمـا بزرگواران تبریک و تهنیت باد 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💫 مردی که کمک خواست به گذشته پرمشقت خویش می‌اندیشید، به یادش می‌افتاد که چه روزهای تلخ‌ و پر مرارتی را پشت سر گذاشته، روزهایی که حتی قادر نبود قوت روزانه‌ زن و کودکان معصومش را فراهم نماید. با خود فکر می‌کرد که چگونه یک‌ جمله کوتاه - فقط یک جمله - که در سه نوبت پرده گوشش را نواخت ، به‌ روحش نیرو داد و مسیر زندگانیش را عوض کرد ، و او و خانواده‌اش را از فقر و نکبتی که گرفتار آن بودند نجات داد. او یکی از صحابه رسول اکرم بود. فقر و تنگدستی براو چیره شده بود. در یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود، و وضع خود را برای رسول اکرم شرح دهد، و از آن حضرت استمداد مالی کند. با همین نیت رفت، ولی قبل از آنکه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اکرم به گوشش خورد: هرکس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می‌کنیم، ولی اگر کسی بی‌نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند او را بی‌نیاز می‌کند. آن روز چیزی نگفت، و به خانه‌ خویش برگشت. باز با هیولای مهیب فقر که همچنان بر خانه‌اش سایه افکنده‌ بود روبرو شد، ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اکرم حاضر شد، آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم شنید: هرکس از ما کمکی‌ بخواهد ما به او کمک می‌کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد خداوند او را بی‌نیاز می‌کند. این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید، به خانه‌ خویش برگشت، و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان می‌دید، برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اکرم رفت. باز هم لبهای رسول اکرم به حرکت آمد، و با همان آهنگ - که به دل قوت و به روح اطمینان‌ می‌بخشید - همان جمله را تکرار کرد. این بار که آن جمله را شنید، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد. حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی که خارج‌ شد با قدمهای مطمئنتری راه می‌رفت. با خود فکر می‌کرد که دیگر هرگز به‌ دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت. به خدا تکیه می‌کنم و از نیرو و استعدادی که در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده استفاده می‌کنم، واز او می‌خواهم که مرا در کاری که پیش می‌گیرم موفق گرداند و مرا بی نیاز سازد. با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است؟ به نظرش رسید عجالتاً این قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزمی جمع کند و بیاورد و بفروشد. رفت و تیشه‌ای عاریه کرد و به صحرا رفت، هیزمی جمع کرد و فروخت. لذت حاصل دسترنج خویش را چشید. روزهای دیگر به اینکار ادامه‌ داد، تا تدریجا توانست از همین پول برای خود تیشه و حیوان و سایر لوازم کار را بخرد. باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانی شد. روزی رسول اکرم به او رسید و تبسم کنان فرمود: نگفتم، هرکس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می‌دهیم، ولی اگر بی‌نیازی بورزد خداوند او را بی‌نیاز می‌کند. 📔 اصول کافی: ج٢، ص١٣٩ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ عيد نجات عالم خلقت مبارك است آوای وحی و عید بعثت مبارك است عيد نزول سورۀ اقرأ به عقل كل جشن كمال و علم و فضليت مبارك است ريحانه‌های زنده نهان گشته زير خاك عيد حيات، عيد ولادت مبارك است عيد نزول وحی الهی به احمد است جان در طبق نهيد كه عيد محمّد است . . . عيد بزرگ مبعث رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله بر تمامی شیعیان جهان مبارکباد 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💎 مردی که اندرز خواست مردی از بادیه به مدینه آمد و به حضور رسول اکرم رسید. از آن حضرت‌ پندی و نصیحتی تقاضا کرد. رسول اکرم به او فرمود: خشم مگیر؛ و بیش‌ از این چیزی نفرمود. آن مرد به قبیله خویش برگشت. اتفاقا وقتی که به میان قبیله خود رسید، اطلاع یافت که در نبودن او حادثه مهمی پیش آمده، از این قرار که‌ جوانان قوم او دستبردی به مال قبیله‌ای دیگر زده‌اند، و آنها نیز معامله‌ به مثل کرده‌اند، و تدریجا کار به جاهای باریک رسیده، و دو قبیله در مقابل یکدیگر صف آرائی کرده‌اند، و آماده جنگ و کارزارند. شنیدن این‌ خبر هیجان آور ، خشم او را برانگیخت. فوراً سلاح خویش را خواست و پوشید و به صف قوم خود ملحق و آماده همکاری شد. در این بین، گذشته به فکرش افتاد، به یادش آمد که به مدینه رفته و چه چیزها دیده و شنیده، به یادش آمد که از رسول خدا پندی تقاضا کرده‌ است، و آن حضرت به او فرموده جلو خشم خود را بگیرد. در اندیشه فرو رفت که چرا من تهییج شدم، و به چه موجبی من سلاح پوشیدم‌، و اکنون خود را مهیای کشتن و کشته شدن کرده‌ام؟ چرا بی‌جهت من برافروخته و خشمناک شده‌ام؟! با خود فکر کرد الان وقت آن است که آن جمله‌ کوتاه را به کار بندم. جلو آمد و زعمای صف مخالف را پیش خواند و گفت: این ستیزه برای‌ چیست؟ اگر منظور غرامت آن تجاوز است که جوانان نادان ما کرده‌اند، من‌ حاضرم از مال شخصی خودم اداکنم. علت ندارد که ما برای همچو چیزی به جان‌ یکدیگر بیفتیم و خون یکدیگر را بریزیم. طرف مقابل که سخنان عاقلانه و مقرون به گذشت این مرد را شنیدند، غیرت و مردانگی شان تحریک شد و گفتند: ما هم از تو کمتر نیستیم. حالا که چنین است ما از اصل ادعای خود صرف‌ نظر می‌کنیم. هر دو صف به میان قبیله خود بازگشتند. 📔 اصول کافی: ج٢، ص۴٠۴ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔺 مستمند و ثروتمند 🔻 رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) طبق معمول، در مجلس خود نشسته بود. یاران‌ گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یکی از مسلمانان (که مرد فقیر ژنده‌پوشی بود) از در رسید. و طبق سنت اسلامی (که هر کس در هر مقامی هست، همین که وارد مجلسی می‌شود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همانجا بنشیند، و یک نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شأن من چنین اقتضا می‌کند در نظر نگیرد) آن مرد به اطراف‌ متوجه شد، در نقطه‌ای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه‌های خود را جمع‌ کرد و خودش را به کناری کشید. رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: ترسیدی که چیزی از فقر او بتو بچسبد؟! - نه یا رسول الله! - ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟ - نه یا رسول الله! - ترسیدی که جامه‌هایت کثیف و آلوده شود؟ - نه یا رسول الله! - پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟ - اعتراف می‌کنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران‌ این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که درباره‌اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم. مرد ژنده پوش: ولی من حاضر نیستم بپذیرم. جمعیت: چرا؟ - چون می‌ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد، و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد. 📔 اصول کافی: ج٢، ص٢۶٠ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💪 وزنه برداران جوانان مسلمان سرگرم زور آزمایی و مسابقه وزنه برداری بودند. سنگ‌ بزرگی آنجا بود که مقیاس قوت و مردانگی جوانان به شمار می‌رفت، و هر کس آن را به قدر توانایی خود حرکت می‌داد. در این هنگام رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید و پرسید: چه می‌کنید؟ - داریم زور آزمایی می‌کنیم. می‌خواهیم ببینیم کدامیک از ما قویتر و زورمندتر است. رسول خدا صلی الله علیه وآله: میل دارید که من بگویم چه کسی از همه قویتر ونیرومندتر است؟ - البته، چه از این بهتر که رسول خدا داور مسابقه باشد و نشان‌ افتخار را او بدهد. افراد جمعیت همه منتظر و نگران بودند، که رسول اکرم صلی الله علیه وآله کدامیک را به‌ عنوان قهرمان معرفی خواهد کرد؟! عده‌ای بودند که هر یک پیش خود فکر می‌کردند، الان رسول خدا صلی الله علیه وآله دست او را خواهد گرفت و به عنوان قهرمان مسابقه‌ معرفی خواهد کرد. رسول اکرم صلی الله علیه وآله: از همه قویتر و نیرومندتر آن کس است که اگر از یک‌ چیزی خوشش آمد و مجذوب آن شد، علاقه به آن چیز او را از مدار حق و انسانیت خارج نسازد و به زشتی آلوده نکند. و اگر در موردی عصبانی شد و موجی از خشم در روحش پیدا شد، تسلط برخویشتن را حفظ کند، جز حقیقت‌ نگوید و کلمه‌ای دروغ یا دشنام برزبان نیاورد. و اگر صاحب قدرت و نفوذ گشت و مانعها و رادعها از جلویش برداشته شد، زیاده از میزانی که‌ استحقاق دارد دست درازی نکند. 📔 وسائل الشیعه: ج٢، ص۴۶٩ 🔰 @DastanShia