eitaa logo
📝داستان شیعه🌸
2.3هزار دنبال‌کننده
49 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ عيد نجات عالم خلقت مبارك است آوای وحی و عید بعثت مبارك است عيد نزول سورۀ اقرأ به عقل كل جشن كمال و علم و فضليت مبارك است ريحانه‌های زنده نهان گشته زير خاك عيد حيات، عيد ولادت مبارك است عيد نزول وحی الهی به احمد است جان در طبق نهيد كه عيد محمّد است . . . عيد بزرگ مبعث رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله بر تمامی شیعیان جهان مبارکباد 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💎 مردی که اندرز خواست مردی از بادیه به مدینه آمد و به حضور رسول اکرم رسید. از آن حضرت‌ پندی و نصیحتی تقاضا کرد. رسول اکرم به او فرمود: خشم مگیر؛ و بیش‌ از این چیزی نفرمود. آن مرد به قبیله خویش برگشت. اتفاقا وقتی که به میان قبیله خود رسید، اطلاع یافت که در نبودن او حادثه مهمی پیش آمده، از این قرار که‌ جوانان قوم او دستبردی به مال قبیله‌ای دیگر زده‌اند، و آنها نیز معامله‌ به مثل کرده‌اند، و تدریجا کار به جاهای باریک رسیده، و دو قبیله در مقابل یکدیگر صف آرائی کرده‌اند، و آماده جنگ و کارزارند. شنیدن این‌ خبر هیجان آور ، خشم او را برانگیخت. فوراً سلاح خویش را خواست و پوشید و به صف قوم خود ملحق و آماده همکاری شد. در این بین، گذشته به فکرش افتاد، به یادش آمد که به مدینه رفته و چه چیزها دیده و شنیده، به یادش آمد که از رسول خدا پندی تقاضا کرده‌ است، و آن حضرت به او فرموده جلو خشم خود را بگیرد. در اندیشه فرو رفت که چرا من تهییج شدم، و به چه موجبی من سلاح پوشیدم‌، و اکنون خود را مهیای کشتن و کشته شدن کرده‌ام؟ چرا بی‌جهت من برافروخته و خشمناک شده‌ام؟! با خود فکر کرد الان وقت آن است که آن جمله‌ کوتاه را به کار بندم. جلو آمد و زعمای صف مخالف را پیش خواند و گفت: این ستیزه برای‌ چیست؟ اگر منظور غرامت آن تجاوز است که جوانان نادان ما کرده‌اند، من‌ حاضرم از مال شخصی خودم اداکنم. علت ندارد که ما برای همچو چیزی به جان‌ یکدیگر بیفتیم و خون یکدیگر را بریزیم. طرف مقابل که سخنان عاقلانه و مقرون به گذشت این مرد را شنیدند، غیرت و مردانگی شان تحریک شد و گفتند: ما هم از تو کمتر نیستیم. حالا که چنین است ما از اصل ادعای خود صرف‌ نظر می‌کنیم. هر دو صف به میان قبیله خود بازگشتند. 📔 اصول کافی: ج٢، ص۴٠۴ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔺 مستمند و ثروتمند 🔻 رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) طبق معمول، در مجلس خود نشسته بود. یاران‌ گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یکی از مسلمانان (که مرد فقیر ژنده‌پوشی بود) از در رسید. و طبق سنت اسلامی (که هر کس در هر مقامی هست، همین که وارد مجلسی می‌شود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همانجا بنشیند، و یک نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شأن من چنین اقتضا می‌کند در نظر نگیرد) آن مرد به اطراف‌ متوجه شد، در نقطه‌ای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه‌های خود را جمع‌ کرد و خودش را به کناری کشید. رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: ترسیدی که چیزی از فقر او بتو بچسبد؟! - نه یا رسول الله! - ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟ - نه یا رسول الله! - ترسیدی که جامه‌هایت کثیف و آلوده شود؟ - نه یا رسول الله! - پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟ - اعتراف می‌کنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران‌ این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که درباره‌اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم. مرد ژنده پوش: ولی من حاضر نیستم بپذیرم. جمعیت: چرا؟ - چون می‌ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد، و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد. 📔 اصول کافی: ج٢، ص٢۶٠ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💪 وزنه برداران جوانان مسلمان سرگرم زور آزمایی و مسابقه وزنه برداری بودند. سنگ‌ بزرگی آنجا بود که مقیاس قوت و مردانگی جوانان به شمار می‌رفت، و هر کس آن را به قدر توانایی خود حرکت می‌داد. در این هنگام رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید و پرسید: چه می‌کنید؟ - داریم زور آزمایی می‌کنیم. می‌خواهیم ببینیم کدامیک از ما قویتر و زورمندتر است. رسول خدا صلی الله علیه وآله: میل دارید که من بگویم چه کسی از همه قویتر ونیرومندتر است؟ - البته، چه از این بهتر که رسول خدا داور مسابقه باشد و نشان‌ افتخار را او بدهد. افراد جمعیت همه منتظر و نگران بودند، که رسول اکرم صلی الله علیه وآله کدامیک را به‌ عنوان قهرمان معرفی خواهد کرد؟! عده‌ای بودند که هر یک پیش خود فکر می‌کردند، الان رسول خدا صلی الله علیه وآله دست او را خواهد گرفت و به عنوان قهرمان مسابقه‌ معرفی خواهد کرد. رسول اکرم صلی الله علیه وآله: از همه قویتر و نیرومندتر آن کس است که اگر از یک‌ چیزی خوشش آمد و مجذوب آن شد، علاقه به آن چیز او را از مدار حق و انسانیت خارج نسازد و به زشتی آلوده نکند. و اگر در موردی عصبانی شد و موجی از خشم در روحش پیدا شد، تسلط برخویشتن را حفظ کند، جز حقیقت‌ نگوید و کلمه‌ای دروغ یا دشنام برزبان نیاورد. و اگر صاحب قدرت و نفوذ گشت و مانعها و رادعها از جلویش برداشته شد، زیاده از میزانی که‌ استحقاق دارد دست درازی نکند. 📔 وسائل الشیعه: ج٢، ص۴۶٩ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💎 امام علی (ع) و بیت المال در عصر خلافت امام علی علیه‌السلام که اموال بسیاری به عنوان بیت المال به کوفه می‌آمد، قنبر غلام حضرت علی علیه السلام چند ظرف طلا و نقره از بیت المال را به حضور امام علیه السلام آورد و عرض کرد: - تمام غنایم را تقسیم کردی و از آنها برای خود نگه نداشتی! من این ظرف‌ها را برای شما ذخیره کرده‌ام. امام علی علیه السلام شمشیر خود را بیرون کشید و به قنبر فرمود: - وای بر تو! دوست داری که به خانه‌ام آتش بیاوری! سپس آن ظرف‌ها را قطعه قطعه کرد و سرپرست‌های امور شهری را طلبید آنها را به آنان داد، تا عادلانه بین مردم تقسیم کنند. 📔 بحار الأنوار: ج۴۱، ص۱۱۳ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ خورشید و ماه زمانی که آیه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» {پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن!} (حجر، ۹۴) نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اطاعت کرده و قوم خود را دعوت به اسلام کرد. همگی با او به مخالفت برخاستند. پس ابوطالب وی را زیر چتر حمایت خود گرفت و از وی دفاع کرد. پس عتبه، ولید، ابوجهل و عاص نزد ابوطالب رفته و گفتند برادرزاده ات آلهه ما را دشنام داده و بر دین ما خرده گرفته و پندارهای ما را سفیهانه دانسته و پدران ما را گمراه پنداشته است. اکنون یا باید مانع کارهای وی گردی یا اینکه دست از حمایتش برداری و ما را به همدیگر واگذاری. پس ابوطالب با ایشان به نرمی رفتار نموده و آرامشان ساخت و به خانه هایشان بازگرداند. اما رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله همچنان به کار خود ادامه می‌داد و مردم را به یکتاپرستی دعوت می‌کرد. چون عده ای از مردم به وی گرویدند، آن جماعت بار دیگر نزد ابوطالب رفته و گفتند: تو در میان ما هم به جهت سن و سال و هم به جهت شرافت جایگاه و منزلتی داری و ما تذکر داده بودیم که برادرزاده ات را از این کارها بازداری اما او دست بردار نیست. به خدا سوگند ما دیگر تاب تحمل کسی را نداریم که پدرانمان را دشنام داده، باورهای ما را به تمسخر گرفته و در حق خدایان ما بدگویی کرده است. یا او را از این کارها باز می‌داری یا با او پیکار می‌کنیم تا یکی از دو گروه به هلاکت برسد! پس ابوطالب به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: چرا قوم تو به شکایت از تو روی آورده اند؟ فرمود: من می‌خواهم آن‌ها را حول محور یک کلمه گرد آورم تا عرب مطیع آن‌ها شود. مشرکان گفتند: فقط یک کلمه!! به پدرت سوگند، ده کلمه هم باشد می‌پذیریم. ابوطالب رو به پیامبر کرده و فرمود: برادرزاده، این کلمه چیست؟ فرمود: «لا أله إلا الله» است. پس حاضران در حالی که لباس‌های خود را می‌تکاندند، از جا برخاسته و گفتند: «أَجَعَلَ الاَْلهَِةَ إِلَاهًا وَاحِدًا إِنَّ هَاذَا لَشیءٌ عُجَابٌ...» (ص، ۸-۵) {آیا خدایان [متعدد] را خدای واحدی قرار داده؟ این واقعاً چیز عجیبی است. و بزرگانشان روان شدند [و گفتند:] بروید و بر خدایان خود ایستادگی نمایید که این امر قطعاً هدف [ما]ست. [از طرفی] این [مطلب] را در آیین أخیر [عیسوی هم] نشنیده ایم این[ ادّعا] جز دروغ بافی نیست.} رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این سخن را شنید و فرمود: عموجان، اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند، دست از این سخن برنمی دارم تا اینکه به سرانجام برسانم یا کشته شوم. سپس اشک از چشمانش جاری گشته و گریان برخاست تا بیرون رود. پس ابوطالب گفت: پی‌گیر کارت باش، به خدا سوگند هرگز تنهایت نخواهم گذاشت! 📔 بحار الأنوار: ج۳۵، ص۹۵ 🔰 @DastanShia