🔆نتيجه طمع 🍂مردى طنابى به گردن قوچى بسته بود و از عقب مى كشيد. دزدى به او رسيد و طناب را پاره كرد و قوچ را همراه خود برد. مرد كه قسمتى از طناب در دستش بود، پس از مدتى آگاه شد كه قوچش نيست به اين طرف و آن طرف رفت تا دزد را با قوچ ، سر چاهى ايستاده ديد كه زار زار گريه مى كند، نزديك آمد و گفت : براى چه گريه مى كنى ؟ 🍂دزد، حيله اى به كار برد و گفت : كيسه اى پر از زر (طلا) داشتم ، به داخل چاه افتاد، اگر كسى آن كيسه را كه محتوى پانصد درهم است از چاه درآورد، يك پنجم (صد درهم ) آن را به او خواهم داد. 🍂مرد طمعكار حساب كرد كه صد درهم ، قيمت ده قوچ است و بدون اينكه درباره قوچ خود سؤ ال كند، طمع ورزيد و برهنه شد، لباس هاى خود را كنار چاه گذارد و در داخل چاه رفت ، دزد لباس هايش را هم برداشت و برد. آن مرد در ميان چاه هر چه جستجو كرد چيزى نيافت ، بيرون آمد، ديد كه دزد لباسش را نيز دزديده است 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande