.
#برشی_از_کتاب [ ۰۱ ]
📌 جبهه جنگ اسرائیل؛
🔹 بعد از فتح خرمشهر، یک روز در تهران به اتفاق حاج احمد متوسلیان به ستاد منطقه ۱۰ سپاه رفتیم. در آنجا به سراغ ماشین استیشن سفیدی که شیشههای بغل آن شکسته بود و از عراقیها غنیمت گرفته بودیم، رفتیم. بچهها گفتند: «حاج آقا! این ماشین شیشه نداره، با این نریم. ممکنه خدای ناکرده، سر یه چراغ قرمز، نارنجکی توی ماشین بیاندازن.»
🔹 این صحبت بچهها به خاطر این بود که در آن ایام، اوج تحرکات تروریستی منافقین بود، به طوری که این گروه وطن فروش، شعار رذیلانه ضربه زدن به بدنهی رژیم با روزی ۳۰ ترور را به اجرا گذاشته بودند.
🔹 خلاصه حاج احمد اعتنایی به صحبت بچهها نکرد و سوار همان ماشین شدیم و به راه افتادیم. روی پل سعدی بودیم و داشتیم درباره همین مسئله بحث میکردیم که حاج احمد گفت: «بیخود شلوغش نکنین! ما رو توی کردستان نتونستن از پا در بیارن. بعثیها هم نتونستن از دست ما خلاص بشن. مطمئن باشین منافقین هم نمیتونن هیچ غلطی بکنن. اگه بنا باشه برای من حادثهای اتفاق بیفته، قطعاً توی جبههی جنگ با اسرائیل خواهد بود.»
🔹 این صحبتهای حاج احمد در حالی بود که هنوز هیچ حرفی درباره اعزام نیروهای ایرانی به لبنان زده نشده بود.
👤 راوی نصرتالله کاشانی.
📚 کتاب میخواهم با تو باشم ص ۹۷.
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
📱
http://eitaa.com/Doc_d_moghadas
.