📿♡📿رمان-ایمان-عشق-شهادت 📿♡📿
•بسم رب شهدا •
◇فصل اول ◇
#8
بعداز تمام شدن کلاس دوممون رفتیم تا استراحت کنیم روی صندلی نشستیم تینا رفت توگوشی منم به دورو برم نگاه میکردم که نگاهم خورد به زهرا مثل همیشه یه کنار آروم نشسته و داره قرآن میخونه این دختر خداییش صورتش خیلی نورانیه .....
همینطور که بهش زل زده بودم دست زدن کسی روی شونم رو حس کردم سرمو بالا آوردم و به تینا که متعجب بهم زل زده بود نگاه کردم و گفتم بله
تینا: باز رفتی توفکر
من : آره ببخشید حواسم نبود
لبخندی زدو گفت اشکال نداره بیابریم که زنگ خورد
بلند شدم و باهم بهسمت کلاس رفتیم
کلاس تموم شدو همه بعد از خداحافظی با استاد از کلاس خارج شدیم نزدیک در دانشگاه تینارو بغل کردم وبوسیدمش و بعد بهم قول داد که دوماه یک بار بهم سربزنه
سوار ماشین شدم از اینکه دوستم داره میره ناراحت شدم گریم گرفته بود بعد از کمی گریه به خونه رسیدم
به معصومه جون سلام دادم چه عجب پدر مادر ماهم اومدن خونه ....
رفتم تو اتا قم لباسم رو برداشتم تا بپوشم
یک شنل قرمز و با یه شلوار کلوش سفید عالی شده بودم شال حریر سفیدم رو هم روی سرم انداختم چون موهای لختمو باز گذاشته بودم ازجلو وپشت بیرون بود بعد از ارایش کردن کیف قرمزمو برداشتم و رفتم بیرون
مامان و بابا هم اماده پایین وایساده بودن
بابا : خوب بریم تا دیر نشده
مامان :اره بریم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
به سمت خونه ی مادر بزرگم...
وقتی رسیدیم زنگ و زدیم و وارد ویلا شدیم من مادر بزرگم یعنی خانواده ی مادرو پدریم پول دارن
بعد از سلام و احوال پرسی رفتم پیش دایی و بغلش کردم
دایی گفت :سلام فسقل دایی
خندیدم و گفتم : سلام دایی خوشگلم پارسال دوست امسال اشنا
دایی : الاهی من قربونتو برم چقدر بزرگ شدی
چیکار کنم دایی جان من اونجا کلی کار داشتم
حالا اومدم یک سال بمونم
جیغ خفه ای زدم و سفت بغلش کردم
منو دایی خیلی باهم صمیمی هستیم کلا اون از بچگی منو خیلی دوست داشت دایی ۳۰سالشه و هم جوون هم خوشتیپ الان ۲سال رفته المان برای کاراش ازاومدن و موندنش خیلی خوشحال شدم
.....
همه دورهم نشسته بودیم و میگفتیم و می خندیدیم پسر عمم گفت خوب بیاید بریم مافیا بازی کنیم
همه دور هم نشستیم من از شانس بدم شده بودم رییس مافیا 😞
.......
شب شده بود دیگه همه از هم خدا حافظی کردیم و به سمت خانه حرکت کردیم یاد تینا افتادم فردا ساعت ۷باید برم فرودگاه....
ادامه دارد.....
❌کپی حرام است ❌
نویسنده : مدیر کانال 📿
دختران چادری 🌹
@DokhtaranehChadoory
لینک 👆👆
#یامهدی