زنی پسر کوچکی داشت که زیاد دزدی میکرد، به سفارش نزدیکان او را نزد شیخی بردند. شیخ برایش دعایی نوشت و فرمود : آن را به کتفش ببندید او دیگر هرگز دزدی نمیکند هنگامی که به خانه باز میگشتند پسر در راه عقب مانده بود!؟ مادرش از او خواست سریعتر راه برود و به او برسد ، ناگاه پسر گفت : مادر دمپایی شیخ بزرگ است و نمیتوانم با آن به درستی راه بروم...! @Dr_anoosheh @Dr_anoosheh