دیشب که برقا مون رفت
همه جا تاریک شد چشم چشم رو
نمی دید سریع رفتم از توی کشو
یه شمعی که چند بار توی تاریکی ازش
استفاده کرده بودم و پیدا کردم و
روشنش کردم به محض اینکه برق
اومد و همه جا روشن شد خاموشش
کردم انداختم توی کشو تا وقتی که بازم
لازم بشه چقدر این صحنه برام اشنا بود
یاد خودم افتادم که هربار دلت برام تنگ
میشه یادم می افتی میای سمتم و منم با
تموم وجودم برات می سوزم اما تا
دلتنگیت رفع میشه مثل همون شمع می
اندازیم تو کشو تا دوباره وقت دل تنگی
و تاریکی بیای سراغم خواستم بگم قدر
اونی که نقش شمع رو توی زندگیتون
داره بدونید یه روزی میرسه که توی
تاریکی هرچی دنبال اون شمع میگردی
دیگه پیداش نمیکنی یا اگرم پیداش
کردی آب شده و دیگه نمیسوزه برات
🎙
#مرتضیخدام
@Dr_anoosheh