یک روز میآیی که من نه
عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ،
مست و خمارت نیستم
شبزنده داری می کنی تا
صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی ،
من بیقرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی
و بعد گل میدهی ، نو می شوی ،
من در بهارت نیستم
زنگارها را شستهام دور از
کدورتهای دور
آیینهای رو به توام ،
اما کنارت نیستم
دور دلم دیوار نیست ،
انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ،
امن ام حصارت نیستم
🖌
#کانال_دڪتر_انوشه
@Dr_anoosheh