سناریو جنایی~🩸🔪 به قلم: بانو کیو پارت ۱ پیش فرض: این داستان در دنیای ام‌بی‌تی‌آی اتفاق می‌افتد. یعنی هریک از شخصیت‌ها درواقع یک تایپ هستند. بنابراین در داستان نام‌هایشان همان تایپشان هست. یک‌جورایی مثل عنصرها، اصلی هستند... کمرش را راست کرد. پس از چندساعت متوالی نشستن بر روی صندلی کامپیوتر، احساس میکرد ستون فقراتش پودر شده! هدفون را از روی گوش‌هایش برداشت، همدم روزهایش، همین هدفون بود. او را از دنیای اطرافش جدا می‌کرد و به داخل بازی کامپیوتری مورد علاقه‌اش، پرتاب می‌کرد. نمیدانست چند روز است که پای کامپیوتر نشسته و مصرانه تا انتهای بازی‌اش را رفته و تمامش کرده. آن‌قدر غرق در میان دنیای ساختگی بازی شده بود که دلش نمی‌آمد حتی روی تختش بخوابد! همان‌جا برای رفع حاجت، سرش را روی میز می‌گذاشت و چرتی می‌رفت. به‌سختی از پشت میز برخاست. مانند پیرمردهای نودساله، پاهای خواب رفته‌اش را روی زمین میکشید. نور یخچال کوچک گوشه اتاق، تنهای روشنایی آن‌جا در نیمه‌ای از شب بود. حتم داشت که خواهرش، در خواب ناز به سر می‌برد. خواهر مقرراتی که سر ساعت نه شب، خاموشی می‌زد. کمی از بطری آب نوشید و باز ذهنش غرق در بازی شد. داستانش او را به تعمل وا‌میداشت، داستان یک قتل! ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI