💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 🌹قسمت 19 نرجس خاتون👇👇 كم كم به لحظات فجر نزديك شديم. تا اينكه در انتهاى نماز وتر، در دلم حالتى پيش آمد كه نكند، تبديل و تغييرى پيش آمده باشد كه ناگاه صداى ملكوتى امام را شنيدم كه مى فرمود: «عمه جان در وعدۀ حق تعالى ترديد نكن كه وقت موعود نزديك شده است! ». در همان زمان بين من و نرجس (عليها السلام) گويى حائلى به وجود آمد و اطاق را نور فراوانى فراگرفت كه مانع از آن مى شد تا پيرامون خود را ببينم. درحالى كه متعجّب بودم و حال عجيبى داشتم، ناگاه چشمم به نور عادت كرد و نرجس (عليها السلام) را ديدم كه به سمت مولودى مبارك مى نگرد. نمى دانم چگونه خود را به مولود رساندم. رخسار زيبايش چنان مرا به وجد آورده بود كه از خود بى خود شده بودم. ناگاه صورت زيبا و دلربايش كه با زبان بسيار فصيح اين آيه را مى خواند وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً مرا به خود آورد. 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 @Etr_Meshkat