#خاطرات_اربعین
سلام روی خوردن باقله خیلی حساس بود، اتفاقا به موکبی رسیدیم که باقله داشت، بوی باقله هم توی فضا پیچیده بود، تو اون حال و هوا واقعا میچسبید. هر یک از رفقا کاسه ای پر از باقله گرفتن و مشغول خوردن شدن، از جمله این بنده خدا که با خوردن باقله حالش بد میشد. بهش گفتم حالت بد میشه، گفت: توکل بر خدا، سه، چهار دون که خورد، رنگش زرد شد مثه چوب خشکی رو زمین افتاد، یا حضرت عباس حالا بیا درستش کن، بچه ها گشتن دنبال دکتر و دارو خونه، تو همین اوضاع و حال بدش میگفت: غلام میخوام بمیرم. واقعا حالش خیلی بد بود. بالاخره بعد از مدتی که حالش بهتر شد، ازش پرسیدم: تو که برات باقله ضرر داره چرا خوردی؟!، گفت: یه لحظه کیفم گرفت! به شوخی بهش گفتم لحظه ی بعد از خوردن باقله هم کیف کردی؟ یه نگاهی بهم کرد زد زیر خنده!...یادش بخیر
@Fahma_KanoonTaha