🦋🌱 🌱 . . . [ . . در گردان انصار الحسين ٺيپ 4 ڪہ بوديم، فردے روحانے از آمل آمده بود نزد ما بماند. حوالے ساعٺ پنج عصر بہ مقر رسيد. گفٺ:«حقيقٺش اين اسٺ ڪہ من در قرارگاه خاٺم الانبيا(ص) بودم از دسٺ پشہ‌هايش فرار ڪردم، وضع شما اينجا چطور اسٺ؟» گفٺيم:«حاج آقا خاطرٺ جمع باشد. پشہ‌ها از خودمان هسٺند. پشہ دان(بند) هم البٺہ داريم. فوقش از خون شما ڪمے سفرۀ پشہ‌هاے مسٺضعف ما رنگين مے شود». صبح شد حاجے گفٺ:«معلوم مےشود سفارش ما را ڪرده بوديد! چون ديشب بدنم را آبڪش ڪردند الان اگر دويسٺ ليٺر آب بہ حلق من بريزيد همہاش از حفره‌هايے ڪہ پشہ‌ها ايجاد ڪرده‌اند بيرون مےآيد». . . . 💌 | . . . . بہ خوش امدید🌷 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 『 @fanoos_313 』 ‌ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• . . . 🌱 🦋🌱