💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_صدوچهل_وسوم ((امثال تو))
💠✍🏻صدام خسته و خواب آلود، از توے گلوم در نمی اومد.به داداش، رسیدن بخیر
رفت سر ڪمد، لباس عوض ڪردن.امروز هر ڪی رسید سراغ تو رو گرفت. دیگه آخر اعصابم خورد شد می خواستم بگم دیوونه ام ڪردید. اصلا مرده، به من چه ڪه نیومده.غلت زدم رو به دیوار، ڪه نور ڪمتر بیوفته تو چشمم.
💠 ✍🏻مخصوصا این پسره ڪیه؟ سپهر، تا فهمید من داداش توئم، اومد پیله شد ڪه مهران ڪو، چرا نیومده.راستی دڪتر هم اینقدر گیر داد تا بالاخره شماره ات رو دادم بهش.ته دلم گفتم.من دیگه بیا نیستم، اون یه بار رو هم فڪر ڪردم رضاےخدا به رفتن منه.و چشم هام رو بستم.نیم ساعت بعد، سعید هم خوابید، اما خواب از سر من پریده بود. هنوز از پس هضم وقایع هفته قبل برنیومده بودم. نه اینڪه از چنین شرایطی توےاجتماع خبر نداشته باشم، نه.
💠✍🏻پیش خودم گیر بودم، معلق بین اون درگیرهاےفڪرے و همه اش دوباره زنده شد.
فردا، حدود ظهر، دڪتر زنگ زد احوال پرسی و گله ڪه چرا نیومدے. هر چی می گفتم فایده نداشت. مڪث عمیقی ڪردم دڪتر، من نباشم بقیه هم راحت ترن سڪوت ڪرد، خوشحال شدم، فڪر ڪردم الان ڪه بیخیال من بشه.ـ نه اتفاقا، یه مدلی هستی آدم دلش واست تنگ میشه. اون روز، حسابی من رو بردے توے حال و هواے اون موقع، شاید دیگه بهم نیاد ولی منم یه زمانی رفته بودم
#جبهه.
و زد زیر خنده?!
💠✍🏻من، مات پاے تلفن، نمی فهمیدم ڪجاے حرفش خنده داره.آدم جبهه رفته اے ڪه خون شهدا رو دیده، اما بعد از جنگ، اینقدر عوض شده، بیشتر اعصابم رو بهم می ریخت. دیروز به بچه ها گفتم، فڪر نمی ڪردم دیگه امثال تو وجود داشته باشن. نه فقط من، بقیه هم می خوان بیایی. مهرت به دل همه افتاده.
.
✍ادامه دارد......
➢
@Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃